هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بود
گر همه چون صبح بر چرخش بود ابتر بود
عشرت هر کس به قدر دستگاه وضع اوست
گلخنی را دود ریحانست و گل اخگر بود
هرکه هست از همدم ناجنس ایذا میکشد
رگ ز دست خون فاسد در دم نشتر بود
با ادب سر کن به خوبان ورنه در بیطاقتی
بال پروانه گلوی شمع را خنجر بود
تا توانی از غبار بیکسی سر برمتاب
گوهر از گرد یتیمی صاحب افسر بود
مایهٔ نومیدیی در کار دارد سعی آه
بیشکستن نیست ممکن تیر ما را پر بود
همچو مجنون هر که را از داغ سودا افسریست
گردبادش خیمه و ریگ روان لشکر بود
ای جنون برخیز تا مینای گردون بشکنیم
طالع برگشته تا کی گردش ساغر بود
بیفنا مژگان راحت گرم نتوان یافتن
شمع را خواب فراغت در ره صرصر بود
تا سراغی واکشم از وحشت موهوم خلق
آتش این کاروانها کاش خاکستر بود
انحراف طور خلق از علت بیجادگیست
کج نیاید سطر ما بیدل اگر مسطر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعات وجودی، عشق، رنج و سرنوشت میپردازد. شاعر میگوید که هر کسی که از ترکیبات نامعلوم خود رنج میبرد، حتی اگر همه چیز در اطرافش کامل باشد، باز هم احساس کسالت میکند. خوشی هر فرد به شرایط و موقعیت او بستگی دارد. دوستی با افراد ناپایدار سبب آزار میشود و دقت در رفتار با دیگران اهمیت دارد. اگر بخواهیم از تنهایی فرار کنیم، باید خود را از غبار یتیمی پاک کنیم. امید و تلاش بیفایده است اگر به شکستن موانع فکر نکنیم. در نهایت، شاعر از بیثباتی و پیچیدگیهای زندگی سخن میگوید و تأکید میکند که تا زمانی که انسان به جادهای درست حرکت نکند، هرگز به آرامش نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: هر کسی که جزئیات و ویژگیهای غیرواقعی نفس خود را در نظر داشته باشد، حتی اگر همه چیز مانند صبح روشن و واضح به نظر برسد، در نهایت بیثمر و ناقص خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازهی مقام و جایگاهش از زندگی لذت میبرد; بعضیها مانند گلی در گلخن، خوشبو و خوشرنگ هستند، در حالی که برخی دیگر تنها به عنوان خاکستر و زغال باقی میمانند.
هوش مصنوعی: هر کسی که با همدم ناسازگار و نامناسبی همراه باشد، دچار آزار و اذیت میشود. مانند رگی که از خون آلوده پر شده و با هر بار ضربه، درد و رنج بیشتری را احساس میکند.
هوش مصنوعی: با احترام و نزاکت با افراد نیکو رفتار کن، وگرنه در بیتابی و عجله، پر پروانه مثل خنجری، گلوی شمع را خواهد برید.
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی از غم و اندوه جدایی و تنهایی دوری کن، زیرا که ارزش و زیبایی تو به خاطر رنج و فقر خودت نیست، بلکه به خاطر استعداد و قابلیتهایی است که داری.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تلاش برای رسیدن به هدفی که به نظر نمیرسد امکانپذیر باشد، باعث ناامیدی میشود. در واقع، هرچند انسان ممکن است سخت تلاش کند، اما اگر هدفش به دور از دسترس باشد، نتیجهای نخواهد داشت و ناله و زاری نیز نمیتواند کمکی به حل مشکل کند. در انتها، میل به موفقیت و عدم توانایی در تحقق آن، احساس یأس و ناامیدی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند مجنون درگیر عشق و دلتنگی است، به شدت تحت تأثیر آن قرار میگیرد و احساساتش مانند گردبادی است که هر چه در مسیرش بیابد، برمیگیرد. این احساسات قوی باعث میشود که او را به سمت چالشها و پیچیدگیهای بیشتری بکشاند.
هوش مصنوعی: ای جنون، بیدار شو و بیایید با هم محدودیتهای آسمان را بشکنیم. سرنوشت ما تغییر کرده و دیگر چه مدت باید منتظر بچرخیدن شراب باشیم؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم این بیت را به زبان سادهتری بیان کنیم، میتوان گفت که وفور زیبایی و آرامش مژگان (چشمها) بسیار نایاب است و مانند شمعی در شب تاریک نمیتوان به سادگی به آرامش و راحتی دست یافت. در واقع، آرامش تنها در شرایط سخت و طوفانی (صرصر) به دست میآید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از ترس و وحشت نگاه مردم خبر بگیرم، ای کاش این کاروانها فقط خاکستر بودند.
هوش مصنوعی: اگر خطی از خطا منحرف شود، دلیلش این است که پایهاش نادرست است. اگر اصول و مبانی درست باشد، هیچگاه این خط دچار انحراف نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری نشگفت اگر از خوبرویان سر بود
گر بنفشه پر گر و از سنبلش افسر بود
شکر لؤلؤ نمایست آن لب رامش فزای
گر میان شکر اندر چشمه کوثر بود
اندر آن بالا و روی او پدید آید همی
[...]
آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود
و آفرین بادا بر آن کس کو ترا در خور بود
آفرین بر جان آن کس کو نکو خواهت بود
شادمان آن کس که با تو در یکی بستر بود
جان و دل بردی به قهر و بوسهای ندهی ز کبر
[...]
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن به کومیان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدین غرقه شود
چون ز خود بی خود شود معشوقش اندر بر بود
تا سرم باشد تمنای توام در سر بود
پادشا باشم گرم خاک درت افسر بود
روزگار از زلف تو بادا پریشان روز و شب
تا دل بد روز من هر دم پریشان تر بود
من خورم خونابه هجران و بیزارم،ازآنک
[...]
جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود
زودتر آخر شود شمعی که روشنتر بود
مردم کوته نظر در انتظار محشرند
دیده روشندلان آیینه محشر بود
باد هستی را زسر بیرون کن از طوفان مترس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.