گنجور

 
بیدل دهلوی

یارب چه‌سان‌کنم به هوای دعا بلند

دستی‌ که نیست چون مژه جز بر قفا بلند

صد نیستان تهی شدم از خود ولی چه سود

هویی نکرد گردن از این‌کوچه‌ها بلند

عجزم رضا نداد به رعنایی کلاه

گشتم همان چو آبله در زیر پا بلند

از بسکه شرم داشتم از یاد قامتش

دل شیشه‌ها شکست و نکردم صدا بلند

عرض اثر، نشانهٔ آفات گشتن است

جمعیت ازسری‌که نشد هیچ جا بلند

کلفت نوای دردسر هیچکس نه‌ایم

در پرده‌های خامشی آواز ما بلند

ساغر به طاق همت منصور می‌کشیم

بر دوش ما سری است زگردن جدا بلند

جز گرد احتیاج‌ که ننگ تنزّه است

موجی نیافتیم درآب بقا بلند

خط بر زمین‌ کش‌، از هوس خام صبرکن

دیوار اعتبار شود تا کجا بلند

در احتیاج بر در بیگانه خاک شو

اما مکن نظربه رخ آشنا بلند

عشق از مزاج دون نکند تهمت هوس

در خانه‌های پست نگردد هوا بلند

بیدل ز بس که منفعل عرض هستی‌ایم

سر می‌کند عرق ز گریبان ما بلند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از پختگی است گر نشد آواز ما بلند

کی از سپند سوخته گردد صدا بلند

از هر دوکون همت والای ما گذشت

تا گرد این خدنگ شود از کجا بلند

معراج اعتبار به قدر فتادگی است

[...]

جویای تبریزی

تا قامتش به سیر چمن شد ز جا بلند

از برگ نخل را شده دست دعا بلند

ای چرخ کامرانی جاوید از آن تست

از بس فتاده ایم نشد آه ما بلند

یابد اگر زپاس نفس رتبه ای دلت

[...]

بیدل دهلوی

گردی دگر نشد ز من نارسا بلند

هویی مگر چو نبض‌ کنم بیصدا بلند

بنیاد عجز و دعوی عزّت جنون‌کیست

مو، سربلند نیست شود تا کجا بلند

کم‌همّتی به ساز فراغم وفا نکرد

[...]

صفایی جندقی

کوری نگر که روز به خون خدا بلند

دستی که بود شب به خدا در دعا بلند

صامت بروجردی

تا کی کنی عمارت و صحن و سرابلند

دیوار باغ و باغچه دل‌گشا بلند

خواهی شدن به دار فنا تا کجا بلند

گردد ز گنبد هرمان این صدا بلند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه