گنجور

 
بیدل دهلوی

گردی دگر نشد ز من نارسا بلند

هویی مگر چو نبض‌ کنم بیصدا بلند

بنیاد عجز و دعوی عزّت جنون‌کیست

مو، سربلند نیست شود تا کجا بلند

کم‌همّتی به ساز فراغم وفا نکرد

دامن نیافتم به درازای پا بلند

از نُه فلک دریغ مکن چین دامنی

یک زینه‌وار از همه منظر برآ بلند

دور است خواب قافله از معنی رحیل

ورنه نمی‌شد اینهمه بانگ درا بلند

پیری دکان نالهٔ ما گرم داشته‌ست

نرخ عصاست درخور قد دوتا بلند

خلق جهان جنون‌زدهٔ بی‌بضاعتی‌ست

ازکاسهٔ تهی‌ست خروش گدا بلند

فطرت محیط نه فلک آبگون شود

گر وارسیم آبله پست است یا بلند

ما بیخودان تظلم حسرت‌ کجا بریم

دست غریق عشق نشد هیچ جا بلند

چون نقش پا ز بس که نگونبخت فطرتیم

مژگان نمی‌شود به تماشای ما بلند

پستی مکش ز چتر کی و دستگاه جم

یک پشت پای بگذر از این دستها بلند

بیدل مگر تو درگذری ورنه پیش ما

دریاست بی‌کنار و پل مدّعا بلند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از پختگی است گر نشد آواز ما بلند

کی از سپند سوخته گردد صدا بلند

از هر دوکون همت والای ما گذشت

تا گرد این خدنگ شود از کجا بلند

معراج اعتبار به قدر فتادگی است

[...]

جویای تبریزی

تا قامتش به سیر چمن شد ز جا بلند

از برگ نخل را شده دست دعا بلند

ای چرخ کامرانی جاوید از آن تست

از بس فتاده ایم نشد آه ما بلند

یابد اگر زپاس نفس رتبه ای دلت

[...]

بیدل دهلوی

یارب چه‌سان‌کنم به هوای دعا بلند

دستی‌ که نیست چون مژه جز بر قفا بلند

صد نیستان تهی شدم از خود ولی چه سود

هویی نکرد گردن از این‌کوچه‌ها بلند

عجزم رضا نداد به رعنایی کلاه

[...]

صفایی جندقی

کوری نگر که روز به خون خدا بلند

دستی که بود شب به خدا در دعا بلند

صامت بروجردی

تا کی کنی عمارت و صحن و سرابلند

دیوار باغ و باغچه دل‌گشا بلند

خواهی شدن به دار فنا تا کجا بلند

گردد ز گنبد هرمان این صدا بلند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه