گنجور

 
بیدل دهلوی

گر جنونم ناله واری نذر بلبل می‌کند

شور محشر آشیان در سایهٔ گل می‌کند

انتظار ناز استغنا نگاهی می‌کشم

کز غبارم سرمهٔ چشم تغافل می‌کند

غیر خاکستر دلیل اضطراب شعله نیست

هرقدر پر می‌زند افسردگی ‌گل می‌کند

عافیت خواهی به هر افسونی از جا در میا

خاک بر باد است اگر ترک تحمّل می‌کند

دل به مستی چون نغلتد درهوای نرگست

آب ‌گوهر را خیالش در صدف مل می‌کند

از زمینگیری هوا آیینه‌دار شبنم است

اشک می‌گردد اگر آهم تنزل می‌کند

گریه‌ توفان و‌حشت‌ است ای ‌چرخ دست ‌از خود بشو

سیل ما خلخال پا از حلقهٔ پل می‌کند

حفظ آب‌رو نفس در جیب دل دزدیدن است

قطره را گوهر همان مشق تامّل می‌کند

گاه بر خاشاک و گه بر موج می‌پیچد غریق

حیله‌جوی زندگی چندین توکٌل می‌کند

آفت این باغ بیدل برخزان موقوف نیست

صد قیامت یک نسیم آه بلبل می‌کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امامی هروی

تاج دین و دولت ای صدری که گرد موکبت

دیده افلاک و انجم را مکحل می‌کند

کلک دولت‌پرورت روح‌الامینی دیگر است

لاجرم هردم هزاران وحی منزل می‌کند

لفظ معنی پرورت گر آسمان داد نیست

[...]

خواجوی کرمانی

ماه من مشک سیه در دامن گل می کند

سایبان آفتاب از شاخ سنبل می کند

گرچه از روی خرد دور تسلسل باطلست

خطّ سبزش حکم بر دور تسلسل می کند

هرگز از جام می لعلش نمی باشد خمار

[...]

جلال عضد

باز پیک عاشقان فرّاشی گل می کند

بلبل از سودای گل فریاد و غلغل می کند

اهلی شیرازی

چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل می‌کند

از جمال گل قیاس حال بلبل می‌کند

هر کرا چون کوهکن بار غم از شیرین‌لبی است

لاجرم گر کوه غم باشد تحمل می‌کند

پاکبازان از صفا آیینه‌اند و مدعی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
بابافغانی

در دل من گر دمی آن ماه منزل می‌کند

تا رود بیرون هزاران رخنه در دل می‌کند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه