گنجور

 
بیدل دهلوی

باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند

جام در حیرت زند ایینه را مینا کند

زندگانی ‌گو مده از نقش موهومم نشان

عکس را غم نیست‌ گر آیینه استغنا کند

رفته‌ایم از خود به دوش آرمیدن چون غبار

آه از آن روزی‌ که بیتابی طواف ما کند

ناله شو تا از هوای فامت او بگذری

هرکه از خود رفت سیر عالم بالا کند

انجمن‌پرداز وهمم چون حباب از خامشی

به که بگشایم لبی تا از خودم تنها کند

مگذر از کوشش مبادا روزگار حیله‌جو

پایمال راحتت چون صورت دیبا کند

در عدم ما نیز یاد زندگی خواهیم‌ کرد

شعلهٔ خاموش اگر یاد تپیدنها کند

بار تسلیمی اگر چون سایه یابد پیکرم

تا در او خاک عالم را جبین فرسا کند

نالهٔ دردی به ساز خامشی گم گشته‌ام

شوق غماز است می‌ترسم مرا پیدا کند

بی‌طواف خویش در بزم‌ وصالش بار نیست

در دل دریا مگر گرداب راهی واکند

ای‌خوش آن‌شور طرب‌جوش خمستان فنا

کز گداز خود دل هر ذره را مینا کند

سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را

هرکه چون بیدل طواف‌ گوشهٔ دلها کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند

هر کسی که‌ش خار نادانی به دل در خست نیش

گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند

علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس

[...]

منوچهری

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

قطران تبریزی

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند

[...]

ابن یمین

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

سلمان ساوجی

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه