گنجور

 
بیدل دهلوی

ز بسکه منتظران چشم در ره یارند

چو نقش پا همه‌گر خفته‌اند بیدارند

ز آفتاب قیامت مگوکه اهل وفا

به یاد آن مژه در سایه‌های دیوارند

درین بساط‌ که داند چه جلوه پرده درد

هنوز آینه‌داران به رفع زنگارند

مرو به عرصهٔ دعوی که گردن‌افرازان

همه علمکش انگشتهای زنهارند

ز پیچ و تاب تعلق ‌که رسته است اینجا

اگر سرندکه یکسر به زبر دستارند

هوس ز زحمت کس دست برنمی‌دارد

جهانیان همه یک آرزوی بیمارند

درین محیط به آیین موجهای‌ گهر

طبایعی که بهم ساختند هموارند

نبرد بخت سیه شهرت از سخن‌سنجان

که زیر سرمه چو خط نالهٔ شب تارند

به خاک قافله‌ها سینه‌مال می‌گذرند

چو سایه هیچ متاعان عجب‌ گرانبارند

ز شغل مزرع بی‌حاصلی مگوی و مپرس

خیال می‌دروند و فسانه می‌کارند

خموش باش ‌که مرغان آشیانهٔ لاف

به هر طرف نگری پرگشای منقارند

ز خودسران تعین عیان نشد بیدل

جز اینکه چون تل برف آبگینه‌کهسارند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

نه هر چه جانورند آدمیتی دارند

بس آدمی که در این ملک نقش دیوارند

سیاه سیم زراندوده چون به بوته برند

خلاف آن به در آید که خلق پندارند

کسان به چشم تو بی‌قیمتند و کوچک قدر

[...]

خواجوی کرمانی

ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند

مدام معتکف آستان خمّارند

از آن بخاک درت مست می سپارم جان

که هم بکوی تو مستم بخاک بسپارند

چرا بهیچ شمارند می پرستان را

[...]

جلال عضد

معاشران که مقیمان کوی خمّارند

چو بنگری ز دو عالم فراغتی دارند

غلام همّت آن عاشقان آزادم

که مُلک هر دو جهان در نظر نمی آرند

حریف خلوت دردی کشان خمّار است

[...]

اهلی شیرازی

درین زمان که حریفان شکسته بازارند

زر مرا همه از لطف حق خریدارند

اگر چه قلب زنانی که داغ ما دارند

هزار نقد ببازار کاینات آرند

فروغی بسطامی

بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند

که با وجود تو عشاق نقش دیوارند

چگونه خواری عشق تو را به جان بکشم

که پیش روی تو گل های گلستان خوارند

با خلد خواندمان شیخ شهر و زین غافل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه