با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ چون صبح آشکارم کردهاند
تا نگاهی گل کند میبایدم از هم گداخت
چون حیا در مزرع حسن آبیارم کردهاند
بحر امکان خون شد از اندیشهٔ جولان من
موج اشکم بر شکست دل سوارم کردهاند
من نمیدانم خیالم یا غبار حیرتم
چون سراب از دور چیزی اعتبارم کردهاند
جلوهها بیرنگی و آیینهها بیامتیاز
حیرتی دارم چرا آیینهدارم کردهاند
دستگاه زخم محرومیست سر تا پای من
بس که چون مژگان به چشم خویش خارم کردهاند
بود موقوف فنا از اصل کارآگاهیام
سرمهها در چشم دارم تا غبارم کردهاند
میروم از خود نمیدانم کجا خواهم رسید
محمل دردم به دوش ناله بارم کردهاند
پیش ازین نتوان به برق منت هستی گداخت
یک نگاه واپسین نذر شرارم کردهاند
من شرر پرواز و عالم دامگاه نیستی
تا دهم عرض پرافشانی شکارم کردهاند
با کدامین ذره سنجم آبروی اعتبار
آنقدر هیچم که از خود شرمسارم کردهاند
بوی وصل کیست بیدل گلشنآرای امید
پای تا سر یاس بودم انتظارم کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق و ظرافتهای روحی خود میپردازد. او از تغییر فصل، تنهایی و آرزوهای ناتمام سخن میگوید و از درد و غم فراق مینالد. احساس غبار حیرت و ناامیدی او به وضوح نمایان است و او خود را در دنیایی از خزان و بیرنگی میبیند. وجود زخمهای عاطفی و کنجکاوی درباره ماهیت درونیاش، از چالشهای روحی او حکایت دارد. شاعر در نهایت به انتظار و آرزوی وصال عشق اشاره میکند و حس یاس و ناامیدی را تجربه میکند. این شعر تصویری عمیق از خلاء عاطفی و جستجوی امید به دست میدهد.
هوش مصنوعی: با آمدن فصل خزان، آرزوهایم را دوباره زنده کردهاند و مانند صبح روشن، من را از تاریکی شکست و غم بیرون آوردهاند.
هوش مصنوعی: باید بگویم که تا نگاهی محبتآمیز به من بیندازد، باید از درون خودم ذوب شوم؛ زیرا مانند حیا در محیط زیبایی، بهگونهای در آنجا آب میدهم و زندگی میبخشم.
هوش مصنوعی: احساسات عمق و وسعتی پیدا کردهاند و به خاطر تفکرات و خیالاتم، دل من به درد آمده و اشکهایم به نوعی بر روی این درد سوار شدهاند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که آیا این تصور من است یا نشانهای از سردرگمیام که مانند سرابی در دوردستها چیزی به من اعتبار دادهاند.
هوش مصنوعی: من در حیرت هستم که چرا به من آئینهای دادهاند در حالی که جلوهها بیرنگ هستند و آئینهها هم تفاوتی ندارند.
هوش مصنوعی: زخمهای محرومیت تمام وجودم را فرا گرفته و به قدری حال من بد است که انگار مژگانم با درد و غم به خودم آسیب زدهاند.
هوش مصنوعی: من از ابتدا در کارآگاهی خود، به خاطر فنا و نابودی، سرم را پر از غبار کردهام و چشمهایم آکنده از سرمه است.
هوش مصنوعی: من در حال حرکت هستم و نمیدانم به کجا خواهم رسید. بار دردهایم را بر دوش دارم و نالههای من همراهم است.
هوش مصنوعی: قبل از این نتوانستم به زیبایی تو نگاه کنم، اکنون یک آخرین نگاه به من هدیه شده و خاطرخواهم را به آتش عشق تقدیم کردهاند.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در حال سوختن و پرواز است، اما اینجا در دام دنیای فانی گرفتار شدهام. شکارچهای است که نظرش به من جلب شده و مرا به زمین کشاندهاند.
هوش مصنوعی: نمیدانم با کدام معیار باید ارزش خود را بسنجید، چون به اندازهای در نظر خودم کوچک شدهام که از حیثیتی که دارم، شرمنده هستم.
هوش مصنوعی: بوی وصال چه کسی است؟ من در باغ امید با حالی پر از یأس و ناامیدی خود را آماده کردهام و منتظر ماندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱۱
با کدامین ذره سنجم آبروی اعتبار
آنقدر هیچم که از خود شرمسارم کردهاند
طغرلا عجز کمال حضرت بیدل نگر
آنقدر هیچم که از خود شرمسارم کردهاند
آب و رنگ عبرتی صرف بهارم کردهاند
پنجهٔ افسوسم از سودن نگارم کردهاند
عالم غفلت نگردد پرده تسخیر من
عبرتم در دیده بینا شکارم کردهاند
گرد جولانم برون ازپردهٔ افسردگیست
[...]
خوبرویان شیوه حیرت شعارم کردهاند
همچو نقش پا به خود آیینهدارم کردهاند
چون قدح آغوش صد خمیازه عیش ابد
از شکست و گردش رنگ خمارم کردهاند
بشکفد گل از گلستان خیالم بعد ازین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.