شوق تا محمل به دوش طبع وحشتساز ماند
بال عنقا موج زدگردی که از ما باز ماند
نیست جز مهر زبان موج تمکین گهر
دل چو ساکن شد نفس از شوخی پرواز ماند
چشم واکردیم دیگر یاد پیش و پس کراست
فکر انجام شرار و برق در آغاز ماند
کی حریف وحشت سرشار دل گردد سپند
این جرس از کاروان ما به یک آواز ماند
وحشت صبح از نفس ایجاد شبنم میکند
در گره گم گشت تار ما ز بس بیساز ماند
هیچکس از خجلت دیدار مژگان برنداشت
آینه دور از تماشا یک نگاه انداز ماند
شمع یکسر اشک و آه خویش با خود می برد
هم به زیرپای ما ماند آنچه از ما باز ماند
در خزان سیر بهارم زبن گلستان کم نشد
رنگها پرواز کرد و حیرتم گلباز ماند
از فرامشخانهٔ عرض شرر جوشیدهام
گرد بالی داشتم در عالم پرواز ماند
صفحهٔ دل تیرهکردم بیدل ازمشق هوس
بسکه برهم خورد این آیینه از پرداز ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساساتی عمیق و درونی انسان، به ویژه در زمینه عشق و جدایی است. شاعر به زیبایی تجربیاتش از عشق و تنهایی را بیان میکند و از احساس وحشت و افسردگی ناشی از فاصله با معشوق میگوید. او به وجود عواطفی چون شوق، خجلت و حیرت اشاره کرده و بر ناامیدی و کاشهای خود تأکید میکند. در نهایت، شاعر به تیرهگی دل و پیچیدگیهای عشق اشاره کرده و نشان میدهد که چگونه این تجربیات بر روی روح و زندگیاش تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق تا زمانی که روی شانهی طبیعت سنگینی کند، به مانند بالهای پرندهای افسانهای، در گرد و غباری که از ما جا مانده است، به اهتزاز درمیآید.
هوش مصنوعی: عشق و محبت مانند آرامش دریا است. وقتی دل به سکوت و آرامش میرسد، دیگر هیچ شوق و هیجانی برای پرواز و حرکت ندارد.
هوش مصنوعی: چشم را باز کردیم و دیگر یاد گذشته و آینده را فراموش کردیم. ذهن درگیر فکر کردن به پایان کار و درخشندگی آغازین است.
هوش مصنوعی: هرگز کسی قادر نیست بر ترس و وحشت دل غلبه کند، چرا که صدای این جرسی که از کاروان ما به یک آواز منتشر میشود، به شدت تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: ترس صبح بر اثر وجود شبنم در گرههای نامشخص تار ما رخ میدهد، چرا که مدت زیادی است که بیصدا و بیحرکت ماندهایم.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست به دلیل شرم و خجالت از دیدن مژگان، به آینه نگاه کند. او همواره به دور از تماشا مانده و نمیتواند نگاهی بیندازد.
هوش مصنوعی: شمع تمام اشک و نالههای خود را با خود میبرد و تنها چیزی که از ما بر جای میماند، در زیر پای ما قرار دارد.
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، همچنان از زیباییهای بهار بهرهمندم. گرچه رنگها کاهش یافتهاند، اما پرواز آنها ادامه دارد و من در شگفتی از این زیباییها ماندهام.
هوش مصنوعی: از جایی که سخن و احساسات را فراموش کردهاند به دنیا آمدهام، در حالی که در آرزوی پرواز و آزادی بودم.
هوش مصنوعی: دل من را به خاطر آرزوهای بیپایانم جریحهدار و تیره کردهام، به طوری که این آیینه که باید نمایانگر آن باشد، به شدت دچار اختلال و کدورت گشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند
بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند
دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند
بسکه وحشت کرده از طبل تپیدنهای دل
رنگ ما چون طایر تصویر در پرواز ماند
آه عالم سوز باشد در غبار خود نهان
[...]
از دلمبگذشت و خوندر چشم حیرتساز ماند
گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند
پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم
تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند
کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.