گنجور

 
بیدل دهلوی

از دلم‌بگذشت و خون‌در چشم حیرت‌ساز ماند

گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند

پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم

تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند

کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است

امتیازی دامن وحشت‌گرفت و باز ماند

شمع یک‌رنگی ز فانوس خموشی روشن است

نیست جز تار نفس چون ناله از آواز ماند

امتیاز گوشه‌گیری دام راه کس مباد

صید ما از آشیان در چنگل شهباز ماند

حلقهٔ سرگشتگی دارد به‌ گوش گردباد

نقش‌پایی‌هم‌گر از مجنون به‌صحرا باز ماند

کیست در راهت دلیل ‌کاروان شوق نیست

ناله بال افشاند هرجا طاقت پرواز ماند

داغ نیرنگ وفا را چاره نتوان یافتن

جلوه خلوت‌پرور و نظاره بیرون‌تاز ماند

تا به بیرنگیست‌سیر پرفشانیهای رنگ

یافت انجام آنکه سر در دامن آغاز ماند

صیقل تدبیر برآیینهٔ ما زنگ ریخت

شعلهٔ این تیغ آخر در دهان‌گاز ماند

یاد عمر رفته بیدل خجلت بیحاصلی‌ست

باز پیوستن ندارد آنچه از ما باز ماند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند

بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند

دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند

بسکه وحشت کرده از طبل تپیدنهای دل

رنگ ما چون طایر تصویر در پرواز ماند

آه عالم سوز باشد در غبار خود نهان

[...]

بیدل دهلوی

در گلستانی‌ که چشمم محو آن طناز ماند

نکهت‌گل نیز چون برگ گل از پرواز ماند

بسکه فطرتها به‌گرد نارسایی بازماند

یک جهان انجام‌، خجلت‌پرور آغاز ماند

نغمه‌ها بسیار بود اما ز جهل مستمع

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه