از دلمبگذشت و خوندر چشم حیرتساز ماند
گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند
پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم
تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند
کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است
امتیازی دامن وحشتگرفت و باز ماند
شمع یکرنگی ز فانوس خموشی روشن است
نیست جز تار نفس چون ناله از آواز ماند
امتیاز گوشهگیری دام راه کس مباد
صید ما از آشیان در چنگل شهباز ماند
حلقهٔ سرگشتگی دارد به گوش گردباد
نقشپاییهمگر از مجنون بهصحرا باز ماند
کیست در راهت دلیل کاروان شوق نیست
ناله بال افشاند هرجا طاقت پرواز ماند
داغ نیرنگ وفا را چاره نتوان یافتن
جلوه خلوتپرور و نظاره بیرونتاز ماند
تا به بیرنگیستسیر پرفشانیهای رنگ
یافت انجام آنکه سر در دامن آغاز ماند
صیقل تدبیر برآیینهٔ ما زنگ ریخت
شعلهٔ این تیغ آخر در دهانگاز ماند
یاد عمر رفته بیدل خجلت بیحاصلیست
باز پیوستن ندارد آنچه از ما باز ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود از دست دادن و جدایی میپردازد. او از حیرت و ناراحتی ناشی از گذر زمان میگوید و از یادگارهای بهار و زیباییهایی که دیگر موجود نیستند، یاد میکند. جسم انسانی پیش از ورود عشق وجود داشت، اما با ورود عشق، همه چیز تغییر میکند. شاعر به تصویرسازیهایی از تنهایی و جستجوی هدف میپردازد و به نوعی ناامیدی از یافتن دلیل و راه در زندگی اشاره میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که نمیتوان به گذشته بازگشت و حسرت زمانهای از دست رفته را تجربه میکند. موضوعاتی مانند عشق، تنهایی، دلتنگی و ناتوانی از بازگشت به گذشته در این شعر به خوبی نمایان است.
هوش مصنوعی: از دل من گذشت و در چشمانم به خاطر حیرت، خون ماند. یادگاری از آن بهار دلانگیز هنوز باقیمانده است.
هوش مصنوعی: قبل از این که تصور و خیالی شکل بگیرد، جسم وجود داشت که دارای جان بود. تا این که پرندهای به شوخی آمد و باعث شد شیشه نتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: کاروان ما در آتش و شرار است و من تنها در انتهای آن دنبالهرو هستم. در این میان، یک ویژگی خاص باعث شده که دامن وحشت بگربیفتد و نتواند حرکت کند.
هوش مصنوعی: شمعی روشن از سکوت یک فانوس میتابد، اما تنها چیزی که باقی مانده تاریک نفس است، مثل نالهای که از صدایی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: آدمی را که در تنهایی و انزوا زندگی میکند، هیچکس در زندگی محاصره نکند، زیرا شکار ما همچنان در لانهمان با شهباز باقی میماند.
هوش مصنوعی: حلقهای از سردرگمی به گوش گردباد وجود دارد که نشان از آثار مجنون دارد، همان مجنونی که نتوانست به صحرا برگردد.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، کسی نیست که تو را راهنمایی کند و درد دلها و احساسات را بروز دهد. هر جا که نتوانی پرواز کنی، نالهای از دلتنگی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: نمیتوان برای درد نیرنگ وفا راه حلی پیدا کرد، چون فقط در خلوت و در تنهایی میتوان به زیباییها فکر کرد، اما در میان مردم، آن زیباییها از بین میرود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که رنگها در حرکت و تلالو هستند، این سیر ادامه دارد و به پایان میرسد؛ برای کسی که سرش در دامن آغازین باقی مانده است.
هوش مصنوعی: تدبیر و برنامهریزی خوب بر روی ما مانند جلا دادن به یک آینه عمل میکند و زنگزدگی را از بین میبرد. در نهایت، نتیجهی این تلاش و سختیها مانند تیزی و برندگی یک شمشیر است که در آخرین مرحله، در برابر چالشها و مشکلات باقی میماند.
هوش مصنوعی: یادآوری دوران گذشته، احساس شرم و ناامیدی را به همراه دارد. آنچه از ما جا مانده است، دیگر قابل بازگشت نیست و نمیتوان دوباره به آن پیوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند
بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند
دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند
بسکه وحشت کرده از طبل تپیدنهای دل
رنگ ما چون طایر تصویر در پرواز ماند
آه عالم سوز باشد در غبار خود نهان
[...]
در گلستانی که چشمم محو آن طناز ماند
نکهتگل نیز چون برگ گل از پرواز ماند
بسکه فطرتها بهگرد نارسایی بازماند
یک جهان انجام، خجلتپرور آغاز ماند
نغمهها بسیار بود اما ز جهل مستمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.