دل به قید جسم از علم یقین بیگانه ماند
کنج ما را خاک خورد از بسکه در ویرانه ماند
سبحه آخر از خط زنار سر بیرون نبرد
درکمند الفت یک ریشه چندین دانه ماند
در تحیر رفت عمر و جای دل پیدا نشد
چون کمان حلقه، چشم ما به راه خانه ماند
شور سودای تو از دلهای مشتاقان نرفت
عالمی زین انجمن بر در زد و دیوانه ماند
مدتی مجنون ما بر وهم وظن خط میکشید
طرح آن مسطر به یاد لغزش مستانه ماند
در خراباتی که از شرم نگاهت دم زدند
شورمستی خول شد وسربرخط پیمانه ماند
ساز عمر رفته جز افسوس آهنگی نداشت
زان همه خوابیکه من دیدم همین افسانه ماند
شوخ چشمان را ادب در خلوت دل ره نداد
حلقهها بیرون در زین وضع گستاخانه ماند
دل فسرد و آرزوها در کنارش داغ شد
بر مزار شمع جای گل پر پروانه ماند
آخرکارم نفس در عالم تدبیر سوخت
هرسر موییکه من تک میزدم در شانه ماند
حال من بیدل نمیارزد به استقبال وهم
صورت امروز خود دیدم غم فردا نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از بیقراری و دلتنگی است. شاعر به توصیف جدایی و ناتوانی از درک واقعیات میپردازد. او از عواطف و آرزوهای ناکام خود میآید و اشاره میکند که دلش در ویرانیها و شگفتیهای عشق گم شده است. در کنار آن، او به گذر عمر و بیحاصلی زندگی اشاره میکند و احساس نمیکند که خاطراتش نتیجهای داشته باشد. در نهایت، شاعر به ناامیدی خود اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز از غم فردا باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دل که در قید جسم است، نتوانسته به علم و یقین دست یابد و در گوشهای از ما، خاک و غبار نشسته و از بس که در این ویرانی مانده، دیگر همه چیز را فراموش کرده است.
هوش مصنوعی: سُبُحهی آخر نتوانست از بند زنار خود را آزاد کند، چون در دوستی و نزدیکی، یک ریشه میتواند چندین دانه را به خود متصل کند.
هوش مصنوعی: عمر ما در حیرت و جستجوی عشق گذشت و دل هیچگاه آرام نگرفت. مانند کمانی که دایرهای کامل شکل گرفته باشد، چشمان ما همچنان منتظر دیدار یار در خانهاش ماند.
هوش مصنوعی: شور و شوق عشق تو از دلهای مشتاقان نرفته است. در نتیجه، عدهای از مردم به دنبال تو به این مجلس آمدهاند و همچنان دیوانه و بیقرار باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: مدتی مجنون ما بر اساس خیالات و گمانهایش طرحی میکشید که شبیه به آنچه در یادش از اشتباهات ناشی از مستی مانده است، بود.
هوش مصنوعی: در مکانی که به خاطر شرم نگاهت همه چیز را رها کردند، حالتی از سرخوشی و خمار به سراغم آمد و پیمانهای که در دست داشتم، از خط مشخصشدهاش خارج شد.
هوش مصنوعی: زندگی گذشتهام تنها با حسرتی فراموشنشدنی همراه بود و تمام خوابهایی که دیدهام، تنها به یک داستان خیالانگیز تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: چشمهای خوشمشرب و بازیگوش را در دل خود نتوانستم کنترل کنم و احساس کردم که در این شرایط بیپروا و بیمحابا، در بیرون از خود به حالت بیمعنی و خجالتآور باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: دل به شدت غمگین و آرزوها به همراهش داغ و سوگوار شده است، مثل اینکه بر سر مزار شمع، گل پر پروانهای باقی مانده باشد.
هوش مصنوعی: در نهایت، به خاطر تلاشهای زیاد و کوششهای بیوقفهام، به نفسهای سپری شده و حرکات بیفایدهام پی بردم. هر یک از موهای سرم، به عنوان نشانهای از تلاشهایم در این مسیر، باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: حال من به اندازهای نیست که به استقبال خیال و توهم بروم، زیرا امروز چهره خود را دیدم و متوجه شدم که غم فردا دیگر برایم باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتی و نقش فنایت زیب آن کاشانه ماند
صورت حال تو بر دیوار این دیوانه ماند
گرچه مجنون رفت از دنیا ولی هر گرد باد
گرده ای از صورت احوال آن دیوار ماند
بر سر خود ریخت شمع بزم از تأثیر عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.