گنجور

 
بیدل دهلوی

از غبارم هرچه بالا می‌کشد

سرمه درچشم ثریا می‌کشد

بسکه مد وحشت شوقم رساست

فکر امروزم به فردا می‌کشد

تا خرد باقی‌ست صحرای جنون

دامن‌ از آلایش ما می‌کشد

خوابناکان می‌رمند از آگهی

سایه ازخورشید خود را می‌کشد

سخت بیرنگ است نقش مدعا

عالمی تصویر عنقا می‌کشد

خون دل بی‌پرده است از انفعال

سرنگونی می ز مینا می‌کشد

عقل‌ گو خون شو که تفتیش جنون

یک جهان شور از نفس وامی‌کشد

ما گرانجانان ز خود وامی‌کشیم

کوه از دامن اگر پا می‌کشد

تر زبانی خفت عقل‌ست و بس

صد شکست از موج دریا می‌کشد

محمل رنگ از شکستن بسته‌اند

بسکه بار درد دلها می‌کشد

عالمی را می‌برد حسرت فرو

این نهنگ تشنه دریا می‌کشد

زرپرستی می‌کند دل را سیاه

آخر این صفرا به سودا می‌کشد

بار ما بیدل به دوش عاجزی‌ست

سایه را افتادگی ها می‌کشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

کامرانی سر بناکامی کشد

مرد ره خط در نکونامی کشد

ناصر بخارایی

ماه من چون سرو بالا می‌کشد

آه من سر بر ثریا می‌کشد

همچو خاک افتاده‌ام بر خاک پست

سرو من از بس که بالا می‌کشد

یار تنها، عاشقانش عالمی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

خاطر ما سوی دریا می‌کشد

گوییا ما را به مأوا می‌کشد

موج دریاییم و دریا عین ما

می‌برد ما را به هرجا می‌کشد

جذبهٔ او می‌کشد ما را به خود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
امیر شاهی

یار خط بر روی زیبا می‌کشد

سبزه بر گلبرگ رعنا می‌کشد

ماه را دامی ز عنبر می‌نهد

لاله را داغی ز سودا می‌کشد

سنبل از سودای مشکین کاکلش

[...]

شاهدی

یار بر من دود دل‌ها می‌کشد

لشکری از فتنه بر ما می‌کشد

کرده است از زلف بس قلاب‌ها

تا دل خلقی به هرجا می‌کشد

نوش دارویی ز لعلش خواست دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه