بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد
که مرحوم است آدم هرقدر شیطان لعین باشد
مگو در جوش خط افزونی حسناست خوبان را
زبانکفر هرجا شد دراز از نقص دین باشد
محبت محوکرد از دل غبار وهم اسبابم
بهپیش شعلهکی از چهرهٔ خاشاک چین باشد
نمایانم به رنگ سایه از جیب سیهروزی
چه باشد رنگ من یارب اگر آیینه ین باشد
به صد مژگان فشاندن گرد اشکی رفتهام از دل
من و نقدی که بیرون راندهٔ صد آستین باشد
به لوح حیرتم ثبت است رمز پردهٔ امکان
مثال خوب و زشت آبینه را نقش نگین باشد
در آن مزرعکه حسنت خرمنآرای عرقگردد
به پروین میرساند ریشه هر کس خوشهچین باشد
نسیم از خاککویتگر غباری بر سرم ریزد
بهکام آرزویم حاصل روی زمین باشد
ندارد دامن دشت جنون از گرد پروایی
دل عاشق چرا از طعنهٔ مردم حزین باشد
دو روزی از هوس تاریکی دنیا گواراکن
چراغ خانهٔ زنبور ذوق انگبین باشد
کف دست توانایی به سودنها نمیارزد
مکن کاری که انجامش ندامتآفرین باشد
ز سیر آف و رنگ این چمن دل جمع کن بیدل
که هر جا غنچه گردیدی گلت در آستین باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر به اهمیت پرهیز از حسد و آثار مثبت آن اشاره شده است. شاعر تأکید میکند که حسد مانع از دریافت نعمتها و فضل الهی میشود و انسان را به ورطه افت میکشاند. همچنین، محبت میتواند غبار منفی را از دل برطرف کند و باعث روشنایی و روشنی در زندگی گردد.
شاعر با تصاویر زیبا به توصیف حالات عاشقانه و عشق میپردازد و میگوید که عشق و زیبایی میتواند انسان را به سوی بالا بکشاند و دل را شاد کند. او از حوادث و مسائلی که موجب رنج و اندوه میشود، سخن میگوید و یادآور میشود که نباید به امور زودگذر دنیوی دل بست.
در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که هر کسی میتواند با کارهای شایسته خود به خوشبختی نزدیک شود و باید از کارهایی که سبب پشیمانی میشود، دوری کند. همچنین، در زندگی باید هوشیار بود و از زیباییها و غنای مذهبی بهرهبرداری کرد.
هوش مصنوعی: از حسد دوری کن تا نعمتهای خداوند با تو باشد، زیرا انسان هرچقدر هم که بد باشد، در نهایت مورد رحمت قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: نگو که در شور و هیجان چهره زیبا افزوده میشود؛ زیرا هر جا زبان ناپسند به خوبیها کشیده شود، نشان از کمبود ایمان است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت، گرد و غبار توهم و دلشورهها را از دلم زدوده است، مانند شعلهای که از پشت چهرهای پر از زباله و آشغال، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: من به رنگ سایهای که از زندگی تیرهام به نمایش درمیآید، نشان میدهم. خدایا، اگر این حال و روز من باشد، رنگ و روی من چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: به خاطر یک اشک که با مژگانم بر زمین میریزم، از عمق دل خود فاصله گرفتهام. انگار چیزی که از من خارج شده، به اندازه صد آستین ارزش دارد.
هوش مصنوعی: در لوح دل من، راز پردهٔ وجود ثبت شده است. مانند نقش و نگارهایی که بر روی نگینها وجود دارد، زیبایی و زشتی در این عالم جلوهگر هستند.
هوش مصنوعی: در آن زمین که زیباییات خوشهها را میچینند، هر کس که در کار برداشت مهارت داشته باشد، به ستاره پروین میرسد.
هوش مصنوعی: اگر نسیم از خاک کویت بوزد و غباری بر سرم بنشیند، آرزویم این است که در این دنیا، چیزی که میخواهم به دست آورم.
هوش مصنوعی: دامن دشت عشق بر اثر جنون خالی است و چرا دل عاشق باید از سخنان تلخ و کنایهآمیز مردم غمگین باشد؟
هوش مصنوعی: دو روزی از آرزو و تمنای دنیا کنارهگیری کن، زیرا نور خانهٔ زنبور، شیرینی و لذت عسل را دارد.
هوش مصنوعی: توانایی و قدرتی که در دست داری ارزشش را ندارد اگر باعث شود به بیراهه بروی. از انجام کارهایی که پس از آن پشیمانی به همراه دارند خودداری کن.
هوش مصنوعی: از زیبایی و دلنشینی این چمن به خود بیا و تمرکز کن، زیرا هر جا که گلها شکوفه بزنند، باید گل تو هم در آستینت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنینباشد
تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد
چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دینداری
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد
اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری
[...]
اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد
زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد
نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی
نظیرش گر همیخواهی مگر در حور عین باشد
میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش
[...]
طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد
برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد
تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان
دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد
تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد
[...]
کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد
نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد
دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد
چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد
یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.