گنجور

 
بیدل دهلوی

بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد

که مرحوم است آدم هرقدر شیطان لعین باشد

مگو در جوش خط افزونی حسن‌است خوبان را

زبان‌کفر هرجا شد دراز از نقص دین باشد

محبت محوکرد از دل غبار وهم اسبابم

به‌پیش شعله‌کی از چهرهٔ خاشاک چین باشد

نمایانم به رنگ سایه از جیب سیه‌روزی

چه باشد رنگ من یارب اگر آیینه ین باشد

به صد مژگان فشاندن گرد اشکی رفته‌ام از دل

من و نقدی ‌که بیرون راندهٔ صد آستین باشد

به لوح حیرتم ثبت است رمز پردهٔ امکان

مثال خوب و زشت‌ آبینه را نقش نگین باشد

در آن مزرع‌که حسنت خرمن‌آرای عرق‌گردد

به‌ پروین می‌رساند ریشه ‌هر کس خوشه‌چین باشد

نسیم از خاک‌کویت‌گر غباری بر سرم ریزد

به‌کام آرزویم حاصل روی زمین باشد

ندارد دامن دشت جنون از گرد پروایی

دل عاشق چرا از طعنهٔ مردم حزین باشد

دو روزی از هوس تاریکی دنیا گواراکن

چراغ خانهٔ زنبور ذوق انگبین باشد

کف دست توانایی به سودنها نمی‌ارزد

مکن کاری که انجامش ندامت‌آفرین باشد

ز سیر آف و رنگ این چمن دل جمع‌ کن بیدل

که هر جا غنچه ‌گردیدی ‌گلت در آستین باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنین‌باشد

تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد

عطار

چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد

بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد

لب دریا همه کفر است و دریا جمله دین‌داری

ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد

اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری

[...]

همام تبریزی

اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد

زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد

نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی

نظیرش گر همی‌خواهی مگر در حور عین باشد

میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش

[...]

سیف فرغانی

طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد

برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد

تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان

دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد

تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد

[...]

ناصر بخارایی

کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد

نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد

دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد

چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد

یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه