گنجور

 
بیدل دهلوی

به امیدِ فنا تاب و تبِ هستی گوارا شد

هوای سوختن بال و پرِ پروانهٔ ما شد

فکندیم از تمیز آخر خلل در کار یکتایی

بدل شد شخص با تمثال تا آیینه پیدا شد

زبانِ حال دارد سرمهٔ لاف‌ِ کمال اینجا

نفس دزدید جوهر هر قَدَر آیینه‌ گویا شد

ز عرض‌ِ جوهرِ معنی به وجدان صلح‌ کن ورنه

سخن رنگِ لطافت باخت گر تقریر فرسا شد

حذر کن از قرینِ بد که در عبرتگه امکان

به جرمِ زشتیِ یک رو هزار آیینه رسوا شد

به هندستان اگر این است سامانِ رعونتها

توان ‌در مُفلسی‌ هم‌‌چیره‌ کِلکی ‌بست ‌و مَرعا شد

سراپا قطرهٔ خون نقش‌بند و در دلی جاکن

غم‌ اینجا ساغری‌ دارد که باید داغ‌ِ صهبا شد

خیالِ هرچه بندی، شوق پیدا می‌کند رنگش

ز بس جاکرد لیلی در دل مجنون سویدا شد

گُشادِ غنچه در اوراقِ ‌گل خواباند گلشن را

جهان در موجِ ناخن غوطه زد تا عقده‌ام واشد

به خاموشی نمک دادم سراغِ بی‌نشانی را

نفس در سینه دزدیدن صفیرِ بالِ عنقا شد

تأمل پیشه‌ کردم معنیِ من لفظ شد بیدل

ز صهبایم روانی رفت تا آنجا که مینا ‌شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

سوم ترجیع این باشد که بر بت اشک من شاشد

برآشوبد، زند پنجه، رخم از خشم بخراشد

نسیمی

ندانم تا دگربار این دل ریشم چه شیدا شد

مگر عکس رخ دلبر به جان باز آشکارا شد

دگر چون با دلم لعلش نهان در گفت‌وگو آمد

صدای ناله زار دل ریشم به هرجا شد

به صحرا چون که بیرون رفت باز آن دلبر از خلوت

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ملمع خرقه‌ام از وصله‌ها بادپالا شد

بدان هیأت که گویی داغ‌های باده هرجا شد

وز آنها پاره ای دیگر بسان جامه کعبه

به بین کش دوخته بر روی محراب مصلا شد

چه عالی رتبه شد دیر مغان کز نام او مستی

[...]

صائب تبریزی

هلال عید از گردون زنگاری هویدا شد

پی بیرون شد از دریای غم کشتی مهیا شد

زماه نو چنان شد صیقلی آیینه دلها

که هر کس هر چه در دل داشت بی مانع هویدا شد

به از روشندلی تیر شهابی نیست شیطان را

[...]

بیدل دهلوی

ز تنگی منفعل‌ گردید دل آفاق پیدا شد

گهر از شرم ‌کم‌ظرفی عرق‌ها کرد دریا شد

ز خود غافل گذشتی فال استقبال زد حالت

نگاه از جلوه پیش افتاد امروز تو فردا شد

تماشای غریبی داشت بزم بی‌تماشایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه