به این عجزم چه ز خاک حیاپرورد برخیزد
مگر مشتی عرق از من بهجای گرد برخیزد
مگو سهلاست عاشق را به نومیدی علمگشتن
چها زپا نشیند تا یک آه سرد برخیزد
بهمقصد برد شور یکجرس صد کاروان محمل
مباش از ناله غافل گر همه بی درد بر خیزد
خیال آوارهٔ دشت هوای اوست اجزایم
مبادا حسرتی زین خاک بادآورد برخیزد
در آن وادی که دامان تصرف بشکند رنگم
چو اوراق خزان نقش قدم هم زرد برخیزد
ازین دام تعلق بسکه دشوار است وارستن
تحیر نقش بندد گر نگاهی فرد برخیزد
اگر این است نیرنگ اثر زخم محبت را
نفس از سینه چون صبحم قفسپرورد برخیزد
بقدر اعتبار آیینه دارد جوهر هرکس
ز جرات گیر اگر مو بر تن نامرد برخیزد
ز املاک هوس، دل نام کلفت مزرعی دارم
چو زخم آنجا همهگر خندهکارم درد برخیزد
ز سامان جنون جوش سحر خواهم زدن بیدل
گریبان میدرم چندان که از من گرد برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس ضعف و ناتوانی خود صحبت میکند و به جستجوی چیزی فراتر از خاک و جسم میپردازد. او به درد و ناکامی عاشقانه اشاره میکند و میگوید که نمیتوان به سادگی از ناامیدی عبور کرد. همچنین به این نکته اشاره دارد که در هنگام مصیبت، انسان باید از ناله خود غافل نشود و اهمیت ابراز احساسات را یادآوری میکند. شاعر در ادامه، از حسرت و آرزوی وصال معشوق سخن میگوید و به دشواری در رهایی از بند تعلقات اشاره دارد. او به زخمهای محبت و اثرات آن بر روح انسان اشاره میکند و در نهایت، تمایلش به بیداری و جستجوی حقیقت را عنوان میکند، در حالی که از درد و احساسات عمیق خود سخن میگوید.
هوش مصنوعی: چه چیزی از این ناتوانی و شکست من که از خاک و خاکی دیگر برخواسته است، جز اینکه تنها مقداری عرق از من خارج شود؟
هوش مصنوعی: نگویید که عشق آسان است، چرا که عاشق از ناامیدی به علم و آگاهی میرسد، او تنها برمیخیزد تا یک آه سرد بکشد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف، اگر صدها کاروان هم حرکت کنند، نباید از ناله و غم غافل شد، حتی اگر همه بیدرد به پا خیزند.
هوش مصنوعی: تصور من از دشت و بیابان پر از عشق و خواست اوست، به طوریکه اجزای وجودم نگران این هستند که مبادا غمی از این خاک و زمین، یا آرزویی از دست رفته، برخیزد و به فکر بیفتند.
هوش مصنوعی: در آن سرزمینی که تسلط و قدرت از بین برود، رنگ و حالتم مانند برگهای پاییزی دستخوش تغییر خواهد شد و نشانههای حضوری که بر زمین گذاشتهام، نیز زرد و بیروح خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای رهایی از دام وابستگی، باید تلاش زیادی کرد. زیرا اگر یک نگاه تازه و متفاوت بر ما بیفتد، میتواند ما را حیرتزده کند و به بند بکشد.
هوش مصنوعی: اگر غش از زخم محبت این باشد که نفس از سینهام برخیزد و مانند صبح از قفس آزاد شود، پس این حقیقتی است پنهان.
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازهی ارزش و اهمیتی که دارد، چیزی درونش قابل مشاهده است. اگر فردی شجاعت نداشته باشد، حتی با کوچکترین تهدیدی هم میلرزد و از خود ترس نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من دلم در بند خواستهها و آرزوهاست، درست مثل کشاورزی که زمینش را میکارد، اما هر زخم و رنجی که ببینم، باعث میشود که من بیشتر بخندم، در حالی که آن درد هنوز پابرجاست.
هوش مصنوعی: از حالت جنون و دیوانگی صبحگاهان شعری برمیخواهم که با اشک و احساسات گسستهام، بهقدری که از درونم غبار رنج و اندوه برطرف شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.