تو شمشیر حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزد
همان د رکاسه ی سر خون او را گردنش ریزد
به هرجا در رسد آوازهٔ کوس ظفر جنگت
همهگر شیر باشد زهرهاش چونآب میریزد
غبار موکبت هرجا نماید غارت آهنگی
حسود از بیپر و بالی به دوش رنگ بگریزد
ببالد آفتاب اقتدار از چرخ اقبالت
به فرق دشمن جاهت فلک خاک سیه بیزد
دعای بیدلان از حق امید این اثر دارد
که یارب آتش از بنیاد اعدای تو برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره قدرت و شکوهی که از حق و صداقت ناشی میشود، صحبت میکند. او بیان میکند که اگر کسی با غفلت و نادانی با تو دربیفتد، خود را به زحمت میاندازد و در نهایت شکست خواهد خورد. هر جا که نام پیروزی تو در میدان جنگ به گوش برسد، حتی دشمنان قوی و با جرئت نیز ترس خواهندید، گویا که بر آنها آب سرد ریختهاند. وقتی قدرت تو درخشیدن میگیرد، دشمنان در برابر جاه و مقام تو خوار و ذلیل میشوند. همچنین، دعای نیکوکاران به این امید است که خداوند، آتش خشم را بر سر دشمنان تو افکند.
هوش مصنوعی: تو حقیقتی مانند شمشیر هستی و هر کسی که در حال غفلت با تو به مبارزه بپردازد، همانند این است که سرش را در کاسهای قرار داده و خونش را به گردن خود میریزد.
هوش مصنوعی: هرجا که صدای پیروزی و نواختن طبل جنگ به گوش برسد، دل شیرها هم از ترس مانند آب میریزد و جرأت نمیکنند.
هوش مصنوعی: جای که غبار پای تو میافتد، حسودان بیبال و پر، رنگ میبازند و از آنجا دور میشوند.
هوش مصنوعی: آفتاب قدرت تو بر چرخ روزگار میدرخشد و دشمنان تو را در برابر عظمت و جلالت به خاک ذلت میافکند.
هوش مصنوعی: کسانی که بیدارند و به حقیقت پی بردهاند، دعاهایشان نزد خداوند مؤثر است. آنها از خدای خود میخواهند که آتش دشمنانشان از ریشه خاموش شود و قدرت آنها از بین برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به وقتی کز دو لشکرگاه بانگ کوس برخیزد
خروش کوس گردان را زخواب خوش برانگیزد
علامت کش به گوش نیزه منجوق اندر آویزد
برآید نیلگون ابری که گل بر زعفران بیزد
یلان را سرخی اندر روی با زردی در آمیزد
[...]
بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد
نگاری کز دو یاقوتش همه شهد و شکر ریزد
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامتهای پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
ملکها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد
[...]
جوان سخت می باید که از شهوت بپرهیزد
که پیر سست رغبت را خود آلت بر نمیخیزد
چو عطّار صبا در چین زلفت مشک میبیزد
چرا پیوسته از سودا به مویی درمیآویزد
دل من این چنین کز عشق سودایش پریشان است
عجب کز فتنهٔ آن زلف بی پرهیز پرهیزد
مرا از ماجرای اشک خویش این نکته شد روش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.