در طلب تا چند ریزی آبرویکام را
یک سبق شاگرد استغناکن این ابرام را
داغ بودن در خمار مطلب نایاب چند
پخته نتوانکرد زآتش آرزوی خام را
مگذر ازموقعشناسی ورنه در عرض نیاز
بیش ازآروغ استنفرت آه بیهنگامرا
میخرامد پیش پیش دل تپشهای نفس
وحشتاز نخجیر همبیش استاینجا دامرا
مانع سیر سبکرو پای خوابآلود نیست
بال پروازست زندان نگینها نام را
دوری مقصد به قدر دستگاه جستجوست
قطعکن وهم و خیال قاصد وپیغام را
حسن مطلق داشتم خودبینیام آیینهکرد
اینقدرها هم اثر میبوده است اوهام را
چون غبار شیشهٔ ساعت تسلی دشمنیم
از مزاج خاک ما هم بردهاند آرام را
زندگی تاکی هلاککعبه و دیرتکند
بهکه از دوش افکنی این جامهٔ احرام را
ازتغافل تا نگاه چشم خوبان فرق نیست
نشأه یکرنگ است اینجا درد و صاف جام را
حلقهٔ آن زلف رونق از غبار دلگرفت
دود آه صید باشد سرمه چشم دام را
کی رود فکر مضرت از مزاج اهلکین
مار نتواند جدا از زهر دیدنکام را
عرض معنی دیگر و اظهار صورت دیگر است
بیدل از آیینه نتوان ساخت وضع جام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربیات و احساسات پیچیده انسانی میپردازد. شاعر به جستجوی آبرو و رضایت در زندگی اشاره میکند و به طور ضمنی از مشکلات و ناکامیها سخن میگوید. او تأکید میکند که آرزوهای خام نمیتوانند به حقیقت بدل شوند و انسان باید از لحظههای مناسب استفاده کند.
شاعر اشاره میکند که دل و نفس در پی آرامش و امنیت هستند، ولی در این راه موانع و دشواریهای زیادی وجود دارد. او همچنین بر تفاوت بین ظاهر و باطن تأکید کرده و میگوید که زندگی نمیتواند برای همیشه ادامه یابد و انسان باید از بار سنگین سختیها رها شود.
در نهایت، شاعر به تأمل در زندگی و ناپایداری آن پرداخته و به این نتیجه میرسد که واقعیات زندگی، گاهی از آنچه به نظر میرسد، پیچیدهتر و عمیقتر هستند.
هوش مصنوعی: تا کی برای به دست آوردن آبرو به دیگران وابسته باشی؟ یک کار را انجام بده که خود را از این نگرانیها آزاد کنی و بیش از این اصرار نکن.
هوش مصنوعی: اندوه و دلمشغولی، در پی چیزهای کمیاب، نمیتواند از آتش آرزوهای ناپختۀ انسان، چیزی کامل و پخته بهوجود آورد.
هوش مصنوعی: اگر به موقعیتها و شرایط زندگی توجه نکنیم، متوجه خواهیم شد که در زمانهایی که به آنها نیاز داریم، احساس نفرتی ناگهانی به ما دست میدهد که بیشتر از آروغ زدن بر ما فشار میآورد.
هوش مصنوعی: دل در حال تپش است و ترس از شکار به جانم افتاده، در اینجا دامها آمادهاند و من هم در حال راه رفتن هستم.
هوش مصنوعی: مانع حرکت و پرواز آنی نیست، بلکه جلوگیر از پرواز انسان، خواب آلودگی اوست. در حقیقت، محدودیتها و مشکلات تنها زمانی ایجاد میشوند که انسان از پتانسیلهای خود استفاده نکرده و در خواب و تنبلی بماند.
هوش مصنوعی: دوری از هدف به اندازهی طعمهای است که برای جستجو در ذهن داریم. اندیشه و تخیلات را از خود دور کن و پیامرسانی را بیمعنا کن.
هوش مصنوعی: من زیبایی تمام را داشتم، اما خودبینیام باعث شد که بهطور آینهای به خودم نگاه کنم و متوجه شوم که این خیالها چندان هم تأثیرگذار نبودهاند.
هوش مصنوعی: به دلیل نفوذ و تأثیراتی که به ما وارد شده، در دنیایی زندگی میکنیم که آرامش و سکون را از دست دادهایم. همچنان که غبار بر روی شیشه ساعت جمع میشود، ما نیز از روحیه و طبیعت اصلی خود دور شدهایم و دچار تلاطم و بیقراری شدهایم.
هوش مصنوعی: زندگی تا کی باید در عذاب و زحمت بگذرد و به خاطر مکانهای مذهبی مانند کعبه و معبد، خود را در تنگنا و رنج قرار دهی؟ بهتر است که این لباس مقدس و الزامات آن را کنار بگذاری و آزاد زندگی کنی.
هوش مصنوعی: از بیتوجهی تا نگاه دلفریب زیبارویان تفاوتی وجود ندارد؛ زیرا در اینجا همه چیز یکسان است، چه دردها و چه صفای جام.
هوش مصنوعی: زلفهای پر راز و زیبای او مانند دودی است که از دل یأس و اندوه برمیخیزد و چشمانم را به دام عشق میکشاند.
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتوان انتظار داشت که اندیشهی خطر از وجود کسانی که به کینهورزی عادت کردهاند، دور شود؛ مانند اینکه نمیتوان زهر و خطر را از ماری که به آن عادت کرده است، جدا کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کسی میخواهد احساسات یا مفاهیم جدیدی را بیان کند، ممکن است نتواند آنها را به درستی به تصویر بکشد. بیدل میگوید که برای نشان دادن ویژگیهای خاص یک وضعیت یا جام، نمیتوان از یک آیینه استفاده کرد؛ یعنی هر چیز ممکن است در آینه به شکل دیگری دیده شود و بیان دقیق آن دشوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
ساقیا پیش آر باز آن آب آتشفام را
جام گردان کن ببر غمهای بیانجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
[...]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده ی گلفام را
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست
[...]
من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
[...]
یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.