وداع عمر چمنساز اعتبارم کرد
سحر دماندن پیری سمن بهارم کرد
به رنگ دیدهٔ یعقوب حیرتی دارم
که میتوان نمک خوان انتظارم کرد
تعلق نفسم سوخت تا کجا نالم
غبار وهم گران گشت و کوهسارم کرد
دل ستمزده صد جا غم تظلم برد
شکست آینه با عالمی دچارم کرد
غبار میدمد از خاک من قدح در دست
نگاه مست که سیر سر مزارم کرد
به نیم چشم زدن قطع شد وجود و عدم
گذشتگی چقدر تیغ آبدارم کرد
نهفته داشت قضا سرنوشت مستی من
نم عرق ز جبین شیشه آشکارم کرد
کنون ز خود مژه بندم که عبرت هستی
غبار هر دو جهان بر نگاه بارمکرد
امید روز جزا زحمت خیال مباد
می نخورده در این انجمن خمارم کرد
چو شمع چاره ندارم ز سوختن بیدل
وفا گلی به سرم زد که داغدارم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و اندوه شاعر در مواجهه با پیری، مرگ و حسرت میپردازد. شاعر از وداع با جوانی و زیبایی چمن صحبت میکند و به نگاهی غمانگیز به زندگی مینگرد. او در پیری و آرت برزخی که در آن گرفتار آمده، دچار حیرت و غم است. احساسات عشق و انتظار در کنار درد و تالمات ناشی از جدایی و فراق را به تصویر میکشد. شاعر همچنین به سرنوشت خود و تأثیرات آن بر وجودش میاندیشد و در نهایت به سرنوشتی که تقدیر برایش رقم زده، معترف است. او امیدوار است که روز جزا به او آرامش بخشد و در دلش حسرت بیداری از خواب غفلت وجود دارد. در انتها، حس سوختن و درد عشق را با تصویر شعلهای از شمع مقایسه میکند.
هوش مصنوعی: وداع با عمر جوانیام باعث شد که احساس کنم بهار زندگیام به پایان رسیده است و این احساس با آمدن پیری و فراق از زیباییهای جوانی، بیشتر شدت گرفته است.
هوش مصنوعی: من به رنگ چشمان یعقوب دچار حیرت و شگفتیام، به گونهای که میتوانم منتظر چیزی باشم که به آن عشق و اشتیاق زیادی دارم.
هوش مصنوعی: علاقه و وابستگی روح من آنقدر سوزانده است که نمیدانم تا کجا باید فریاد بزنم. غبار توهم و خیال برآوردهام، مانند کوههایی بلند شده است.
هوش مصنوعی: دل من که تحت ظلم و ستم قرار گرفته، در بسیاری از جاها غم و اندوهش را احساس میکند. شکستن آینه، مرا در شرایطی دشوار قرار داده است.
هوش مصنوعی: از خاک من گرد و غبار بلند میشود و در دستان کسی که مست است، جامی به چشم میخورد که مرا به یاد سر مزارم میاندازد.
هوش مصنوعی: با یک نگاه سریع به دنیا، میتوانستم وجود و عدم را از هم تفکیک کنم و این تجربه چقدر برایم شگفتانگیز و تلخ بود.
هوش مصنوعی: سرنوشت من در خفا مانند عرقی که از پیشانی بیرون میآید، به تدریج نمایان شد و خودش را آشکار کرد.
هوش مصنوعی: اکنون چشمم را میبندم زیرا که در این هستی، گرد و غبار هر دو جهان بر دیدگانم نشسته است و نیاز به آرامش دارم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم که خیال روز قیامت موجب زحمت و نگرانیام شود؛ در این مجلس، نوشیدن می باعث شده است که حالت مستی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: مانند شمع، چارهای ندارم جز سوختن. بیدل، دردی دارم که وفا، مانند گلی در سرم شکوفه زده و مرا داغدار کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد
نهفته در جگر سنگ چون شرارم کرد
برس به داد من ای ساقی گران تمکین
که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد
ز آب من جگر تشنه ای نشد سیراب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.