باکهگویم چه قیامت به سرم میگذرد
که نفس نازده هر شب سحرم میگذرد
درد اندوه خوش است از طرب بیکاری
حیف دستیکه ز دل برکمرم میگذرد
خاک گل میکنم و میروم از خویش چو اشک
عرق شرم زپا پیشترم میگذرد
ترک سعی طلب ز شمع نمیآید راست
پای رفتارم اگر نیست سرم میگذرد
گرد کم فرصتی کاغذ آتش زدهام
هر نفس قافلهواری شررم میگذرد
نامهها در بغل از شهرت عنقا دارم
قاصد من همه جا بیخبرم میگذرد
ذوق راحت چقدر راهزن آگاهیست
عمر در خواب ز بالین پرم میگذرد
دل چو سنگ آب شود تا نفسم پیش آید
زندگی منتظر شیشه گرم میگذرد
چشم بربند، تلاش دگرت لازم نیست
لغزش یک مژه از دیر و حرم میگذرد
خاک هر درکه به افسون طمع میبوسم
آب میگردد و آبش ز سرم میگذرد
مرکز ساز حلاوت گره خاموشیست
گر نفس میزنم از نیشکرم میگذرد
آمد و رفت نفس مغتنم راحت گیر
زندگیکو اگر اینگرد ز رم میگذرد
ستمی نیست چو ایثار به بنیاد خسیس
می درّد پوست چو ماهی ز درم میگذرد
نیستم قابل یک گام در این دشت چو عمر
لیک چندانکه ز خود میگذرم میگذرد
راه در پردهٔ تحقیق ندارم بیدل
عمر چون حلقه به بیرون درم میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و روز خود میگوید و به عمق درد و اندوهی که به او دست داده اشاره میکند. او از گذر زمان و لحظات سخت زندگی گله میکند و میگوید که هر شب بر او سخت میگذرد. شاعر با احساسات عمیق خود درباره عشق و جدایی سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه زمان به سرعت میگذرد و او را تحت فشار قرار میدهد. ناتوانی و ناامیدی او در جستجوی خوشی در زندگیاش مشخص است. در نهایت، او به بیمعنایی برخی از تلاشهایش در این دنیا اشاره میکند و نشان میدهد که زندگی به طور معمول از دست میرود و او همچنان در جستجوی معنا و آرامش است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه تمام درد و رنجی که بر من میگذرد را بیان کنم، چرا که هر شب بیدارم و این عذابها را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: اندوهی که در دل دارم از شادی بیکاری بهتر است. افسوس که دستی که به دوش من میگذرد، از عمق دل من خبر ندارد.
هوش مصنوعی: من از خویش دور میشوم و مانند اشکی که از شرم بر زمین میافتد، خود را در خاک میریزم و از خودم جدا میشوم.
هوش مصنوعی: اگر از شمع طلبی نداشته باشی، تلاشت بیفایده است. اگر سر و سامان خوبی نداشته باشم، قدمهای من بیهدف و بینتیجه میگذرد.
هوش مصنوعی: به خاطر کمبود وقت، مثل کاغذی که به آتش افتاده، هر لحظه حس میکنم که وقتم به سرعت در حال گذر است و از دستم میرود.
هوش مصنوعی: من در آغوش خود نامههایی دارم که از شهرت پرندگان افسانهای میگویند. قاصدم در حال حرکت است و من در همه جا بیخبرم.
هوش مصنوعی: شادی و راحتی چقدر میتواند باعث ناآگاهی انسان شود؛ در حالی که عمر به سرعت از کنار ما میگذرد و ما در خواب و غفلت به سر میبریم.
هوش مصنوعی: اگر دل آدمی مثل سنگ سخت شود، من برای اینکه بتوانم نفس بکشم و زندگی کنم، باید منتظر بمانم تا زمان مناسب فرا برسد. زندگی مثل شیشهای گرم میگذرد و باید صبر کنم.
هوش مصنوعی: چشمهایت را ببند، دیگر نیازی به تلاش نیست. حتی یک لغزش کوچک در دلت میتواند تو را از مسیر درست دور کند.
هوش مصنوعی: من خاک هر جایی را که به خاطر خواستهام با محبت میبوسم، ولی آن خاک تبدیل به آب میشود و این آب از بالای سرم عبور میکند.
هوش مصنوعی: مرکز ساز حلاوت، جایی است که آرامش و سکوت وجود دارد. اگر من نفس بکشم، صدای نی خوشی از آن عبور میکند.
هوش مصنوعی: نفسهای ما فرصتی ارزشمند هستند؛ از این لحظات زندگی بهرهبرداری کن، زیرا این دورهها به سرعت سپری میشوند.
هوش مصنوعی: هیچ ظلمی همانند فداکاری نیست؛ کسی که خود را به خطر میاندازد و در واقع دردی را تحمل میکند، مانند ماهی که از آب عبور میکند.
هوش مصنوعی: من در این گسترهی بیپایان، حتی یک قدم هم نمیتوانم بردارم، چون عمرم محدود است. اما هرچه بیشتر از خودم جدا میشوم، زمان نیز بیشتر میگذرد.
هوش مصنوعی: من در جستجوی حقیقت نمیتوانم راهی پیدا کنم، زیرا عمرم مانند حلقهای است که به راحتی از بیرون در میگذرد و هیچچیزی را در برنمیگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.