مکتوب من به هرکه برد باد میبرد
تا یاد کس رسیدنم از یاد میبرد
پرواز رنگ من اگر آید به امتحان
مانی شکست خامه به بهزاد میبرد
در دیر پا بر آتشم از کعبه سر به سنگ
دیگر کجایم این دل ناشاد میبرد
از حرف و صوت جوهر تحقیق رفته گیر
آیینه تا نفس زدهای باد میبرد
این پیکریکه تیشهٔ تدبیر جانکنی است
ما را همان به تربت فرهاد میبرد
تا گردی از خرام تو باغ تصورست
شوق از خودم به سایهٔ شمشاد میبرد
یک موج اگر عنان گسلد سیل گریهام
از خاک هند دجله به بغداد میبرد
هرچند دل ز شرم خیالات عرق کند
یک شیشه خانه عرض پریزاد میبرد
در آتشم فکن که سپند فسردهام
تا سرمه نیست زحمت فریاد میبرد
بیدل بنال ورنه درین دامگاه یأس
خاموشیات ز خاطر صیاد میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و اندوه شاعر درباره جدایی و فقدان میپردازد. شاعر میگوید که آرزوها و یادها به سرعت فراموش میشوند و هر حرکت و تغییری در زندگی، او را به دوردستها میبرد. او به نشانههای درد و رنج ناشی از عشق و زندگی اشاره میکند و از ناامیدی و غم خود مینالد. در نهایت، شاعر از وضعیتی که در آن قرار دارد، ابراز سردرگمی و یأس میکند و از شنیدن سکوت خود در دامگاه زندگی شکایت دارد. به طور کلی، شعر ترکیبی از نشانههای عشق و ناامیدی است و حس تنهایی شاعر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: نامهام را هر کسی که باد میبرد، به آن شخص میرسد. اما وقتی یاد آن شخص به او میافتد، یاد من را فراموش میکند.
هوش مصنوعی: اگر رنگ وجود من در آزمایش ظاهر شود، مانی (نقاش بزرگ) به راحتی قلمش را میشکند و زیباییاش را به بهزاد (نقاش دیگر) میسپارد.
هوش مصنوعی: در مکانی که در آن به دنبال آرامش هستم، در حالی که در آتش خشم و درد در حال سوختن هستم، هرگز نمیدانم که این دل غمگین مرا به کجا میبرد.
هوش مصنوعی: از گفتار و صدا، عمق حقیقت را بگیر. مثل آینهای باش که تا نفس میکشی، باد وجودت را به پرواز میآورد.
هوش مصنوعی: این بدن که به دست تدبیر، درد و رنج زیادی را تحمل میکند، ما را به همان جایی میبرد که فرهاد به خاطر عشقش به شیرینیهای مرگ رفته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو با ناز و رها از خودت گام برمیداری، تصورات من مانند باغی پر از شوق است و این شوق حتی مرا به سایهٔ شمشادها میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر یک موج از کنترل خارج شود، سیل اشکهایم که از خاک هند سرچشمه میگیرد، به بغداد میریزد.
هوش مصنوعی: هرچند که دل به خاطر خیال تو خیلی شرمنده و عرق کرده باشد، ولی یک شیشه خانهای از زیبایی و نازکی تو را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق میسوزم و حالا مانند گیاهی خشک و بیرنگ هستم. تا زمانی که دلخوشی و زیبایی در من وجود ندارد، فقط فریاد زدن سودی ندارد.
هوش مصنوعی: بیدل، اگر نمیخواهی در این مکان ناامیدی خاموش بمانی، فریاد بزن و شکایت کن، وگرنه یاد تو را صیاد از دل میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاد است دل که از غم تو یاد میبرد
این بارگیر بار غمت شاد میبرد
هر صبحدم دوگانه گزارم یگانه را
ذکر لب تو رونق اوراد میبرد
میگریم و چون سیل مرا آب برکشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.