گنجور

 
بیدل دهلوی

غرور قدرت اگر بازوی خمی دارد

به ملک بی‌خللی خاتم جمی دارد

گذشتن از سر جرأت‌ کمال غیرت ماست

نفس تبسم تیغ تنک دمی دارد

ز انفعال مآل طرب مبان ایمن

حذرکه خندهٔ این صبح شبنمی دارد

مگر ز عالم اضداد بگذری ورنه

بهشت هم به مقابل جهنمی دارد

گر از حقیقت این انجمن خبرگیری

همین غم است‌ که تخمیر بی‌غمی دارد

خطا به‌گردن مستان نمی‌توان بستن

طریق بیخبری لغزش‌ کمی دارد

ورق سیه نکنی‌، سر نپیچی از تسلیم

به هوش باش‌ که خط جبین نمی دارد

ز جوش لاله ‌رخان پرکنید آغوشم

به قدر حوصله هر زخم‌، مرهمی دارد

نسیم مژدهٔ وصل‌که می‌دهد امروز

چو غنچه تنگی از آغوش من رمی دارد

چه رنگها که نبستیم در بهار خیال

طبیعت پر طاووس‌، عالمی دارد

مباش غافل ارشاد گمرهی بیدل

جهان غول به هر دشت آدمی دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

دلم ز روز بد خویش ماتمی دارد

چه ماتمست که اندوه عالمی دارد

خراب حالم و با کس نمی توانم گفت

خوشا کسی که بهر حال محرمی دارد

مراد ما به میان سهی قدان بستند

[...]

نظیری نیشابوری

نه فوت صحبت این دوستان غمی دارد

نه مرگ مردم این عهد ماتمی دارد

میان این همه احباب پرده پوشی نیست

دریده پرده ترست آن که محرمی دارد

به خوش بیانی هم صحبتان ز جای مرو

[...]

صائب تبریزی

خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد

همیشه سر به گریبان ماتمی دارد

تو مرد صحبت دل نیستی، چه می دانی

که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد

اگر چه ملک عدم کم عمارت افتاده است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه