از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد
دیوانه هم از خار بیابان گله دارد
در عالم آسودگی از خویش روانیم
موج گهر از چیدن دامان گله دارد
چون اشک عرقریز حجابم چه توان کرد
مستوری عشق از من عریانگله دارد
آیینهٔ دل را ز نفس نیست رهایی
دریا عبث از شوخی توفان گله دارد
دیوانگی و هوش به یک جامه نگنجد
از دست ادب چاک گریبان گله دارد
کو دل که بدانم ز غمت نالهفروش است
کو لب که توان گفت ز جانان گله دارد
ای بیخبر، ازکمخردان شکوه چه لازم
آدم نبود آنکه ز حیوان گله دارد
در ساغر و مینای تهی ناله شراب است
مفلس همه از عالم سامان گله دارد
آیینهٔ ما لذت دیدار نفهمید
مشتاق تو از دیده حیران گله دارد
در نسخهٔ کیفیت این باغ وفا نیست
مضمونگل از بستن پیمانگله دارد
مجبورفنا را چه خموشی چه تکلم
چندانکه نفس میزند انسانگله دارد
بیدل به هوس داغ محبت نفروزی
این شبکه تو داری ز چراغانگله دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و دردهای انسانی میپردازد. شاعر از نارضایتی و گلهگذاری موجودات مختلف صحبت میکند، از جمله پنبه از آتش، دیوانگان از خارها، و انسانها از عشق و خویشتن. او تأکید دارد که حتی در آسودگی، دلها پر از غم و نگرانی هستند و هرکسی به نوعی از شرایط خود گله دارد. شاعر به نوعی به ارتباطات انسانی، عشق و ناامیدی اشاره میکند و بیان میدارد که در این دنیای پر از مشکلات، هر موجودی به دنبال راهی برای بیان دردهای خود است. در نهایت، او به کنجکاوی و تمناهای روان انسانها اشاره کرده و نشان میدهد که چگونه همه قدرت بیان و درک احساسات خود را ندارند.
هوش مصنوعی: اگر پنبه نسبت به آتش نگران و شاکی است، همینطور دیوانه نیز از خارهای بیابان گلایه دارد.
هوش مصنوعی: در دنیای راحتی و آرامش، خود را رها کردهایم و مانند موجهای دریا، زیبایی و ارزشهای خود را از جمعآوری و برطرف کردن مشکلات دیگران به دست میآوریم.
هوش مصنوعی: به خاطر گریه و عرقریزیام، نمیتوانم از عشق پنهان بمانم و این موضوع موجب دلخوری معشوق شده است.
هوش مصنوعی: دل مانند یک آیینه است که نمیتواند از تأثیر نفس رهایی یابد. دریا بیدلیل از بازی توفان شکایت دارد.
هوش مصنوعی: دیوانگی و عقل در یک قالب نمیگنجند، به همین خاطر ادب باعث شده که دامن گلایه را نگه دارد.
هوش مصنوعی: کجاست دل که از غم تو ناله کند؟ کجاست لب که بتواند از معشوق شکایت کند؟
هوش مصنوعی: ای کسی که از حقیقتهای عمیق بیخبری، چه نیازی به شکوه و ناله داری؟ آدمی که از خرد و دانایی بیبهره است، نمیتواند انتظار داشته باشد که از زندگی حیوانات نیز بهرهمند باشد.
هوش مصنوعی: در جام و لیوان خالی، صدای شراب وجود دارد و کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، از دنیا و نظم آن شکایت میکند.
هوش مصنوعی: آیینه نمیتواند شادی ناشی از دیدار را درک کند، اما کسی که مشتاق توست از اینکه نمیتواند تو را ببیند، ناراحت و ناامید است.
هوش مصنوعی: در این باغ، وفا و کیفیت خوبی وجود ندارد و گل از عهد و پیمان شکایت دارد.
هوش مصنوعی: برای انسانهای فانی، چه صحبت کردن و چه سکوت کردن بیفایده است؛ زیرا هر چه نفس میکشد، در دلش ناله و دردی دارد.
هوش مصنوعی: بیدل به ما میگوید که در این شب زیبا و پرنور، پربازتابی عشق و محبت او را شعلهور نکند. او از درونی پر از آتش و اشتیاق صحبت میکند که با زیبایی و روشنی این شب، تقابل دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد
زین آبله پا خارمغیلان گله دارد
بر در یتیم است صدف دامن مادر
یوسف عبث از تنگی زندان گله دارد
تاریک شود خانه آیینه ز جوهر
[...]
از چرخ نه هر ابله و نادانگله دارد
جای.گله این است که انسان گله دارد
اسباب بر آزادهدلان سخت حجابیست
نظاره ز جمعیّت مژگان گله دارد
زنجیر ز دیوانه ندید الفت آرام
[...]
از عشق، تن سوخته جانان گله دارد
زین شعلهٔ بی باک، نیستان گله دارد
زندان شده مجنون مرا دامن صحرا
در سینه دل از تنگی میدان گله دارد
افزود غم عشق ز غمخواری ناصح
[...]
عمریست دلم از غم دوران گله دارد
آئینه ام از نقش پریشان گله دارد
ناموس کند شکوه بسی از من رسوا
زآلودگی ام پاکی دامان گله دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.