قدح، می بر کف است و شمع، گل در آستین دارد
در این محفل عرق میپرورد هر کس جبین دارد
به ذوق سربلندیها تلاش خاکساری کن
نهال این چمن گر ریشه دارد در زمین دارد
به جمعیت فریب این چمن خوردم ندانستم
که در هر غنچه توفان پریشانی کمین دارد
نفس تا در جگر باقیست از آفت نیام ایمن
که چون نی استخوانم چشم بد در آستین دارد
ندیدم فارغ از وحشت اگر خواری وگر عزت
ز در تا بام این ویرانه یکسر حکم زین دارد
گره در طبع نی هرچند افزون ناله رعناتر
کمند ما رسایی در خور سامان چین دارد
لب او را همین خط نیست منشور مسیحایی
چنین صد معجز آن سحرآفرین در آستین دارد
ندیدم از خجالت خویش را تا چشم واکردم
درین دریا حبابم طرفه وضعی شرمگین دارد
سزاوار خطایی هم نیام از ننگ بیقدری
به حالم نسبت نفرین، غرور آفرین دارد
رهایی نیست ما را از فلک بیخاک گردیدن
به هرجا دانهای هست آسیا زیر نگین دارد
به دوش سجده از خود میروم تا آستان او
به رنگ سایه جهد عاجزان پا از جبین دارد
سرشکم، دود آهم، شعلهام، داغ دلم بیدل
چو شمعاز حاصلهستیسراپایم همین دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف وضعیت دل و اندیشه خود میپردازد. او به زوایای مختلف زندگی و احساسات انسانی اشاره میکند. قدح و شمع نمادهای تشویش و زیبایی هستند، و اشاره به عرق و تلاش در این محفل نشاندهنده تلاش انسانها برای سربلندی و موفقیت است. شاعر در عین حال متوجه میشود که در پس زیباییهای این دنیا، ناامیدی و پریشانی کمین دارد.
شاعر همچنین از آسیبپذیری و ترس خود سخن میگوید و درک میکند که از نظر عزت و خفت، هیچکدام از انسانها نمیتوانند از سرنوشت خود رهایی یابند. او به کمالات و زیباییهای ظاهری اشاره میکند، اما در پس آن، احساس شرم و ننگ نیز وجود دارد. در نهایت، او خود را حبابی در دریای زندگی میبیند که در تلاش برای رسیدن به خداوند است و تحت تأثیر آلام و دردهای وجودی خود قرار دارد.
هوش مصنوعی: جام شراب در دست است و شمع، گل را در آستین پنهان کرده است. در این مجلس، هر کسی که پیشانیاش عرق میکند، در حال نوشیدن است.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن افتخار و سربلندی، باید با فروتنی و ادب تلاش کنیم، زیرا اگر این نهال (شکوفایی و رشد) ریشه قوی در زمین داشته باشد، به خوبی رشد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در میان زیباییهای این گلزار، فریب جمعیت آن را خوردم و ندانستم که در هر گل، ناامیدی و بینظمی در انتظار است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در وجودم هست و از زندگی برخوردارم، از آسیبها در امانم. اما وقتی که نفس از من برود، آنگاه آسیب و بدی به سراغم خواهد آمد و مانند نی که درونش خالی است، من هم آسیبپذیر میشوم.
هوش مصنوعی: من هرگز کسی را ندیدهام که از ترس و وحشت دور باشد. اگر در موقعیتی حقیر باشد یا عزت و بزرگی داشته باشد، در هر حال از در این ویرانه، سرانجام این حکمت را درک میکند.
هوش مصنوعی: هرچند در طبیعت ناله و درد و شوق فراوانی وجود دارد، اما با زیبایی و جذابیت ما، توانایی بیشتری در آراستن و ساماندهی اوضاع داریم.
هوش مصنوعی: لب او خطوطی ندارد، اما این لب مانند منشور مسیحایی، صد معجزه و جادو در خود نهفته دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که چشمم را باز کردم، خجالت باعث شده بود که نتوانم خودم را ببینم. در این دریا، مثل حبابی هستم که وضعیتی شرمآور دارد.
هوش مصنوعی: من در برابر اشتباهی که مرتکب شدهام سزاوار نیستم، اما به خاطر عدم ارزشمندیام، به حالتی رسیدهام که نفرین و غرور، هر دو به من نسبت داده میشود.
هوش مصنوعی: ما از چرخ فلک و سرنوشت خود نمیتوانیم رهایی پیدا کنیم. در هر کجا که دانهای وجود دارد، آسیا نسبت به آن تسلط و حکومت دارد.
هوش مصنوعی: من با خضوع و سجده از خودم فاصله میگیرم و به سوی بارگاه او میروم، در حالی که به رنگ سایه است و افراد ناتوان پایشان را از روی جبین برمیدارند.
هوش مصنوعی: آب چشم من، دود آه من، شعله وجودم و داغ دل من، مانند شمع بیدل، همهی وجودم از همین احساسات پر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خداوند سپهر او را خداوند زمین دارد
کجا او را قدم باشد بزرگان را جبین دارد
همیشه مهر و کین او نشان کفر و دین دارد
همیشه دست و تیغ او نشان مهر و کین دارد
قضا زیر عنان دارد قدر زیر نگین دارد
[...]
ز مشرق تا حد مشرق شناسد هرکه دین دارد
که دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد
امام الحق که او را آفرینگوی است درگیتی
هر آن کو طاعتِ یزدانِ گیتی آفرین دارد
گرفتارند گمراهان میان ظلمت و بدعت
[...]
هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد
حریمِ عشق را درگَه، بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد
دهانِ تَنگِ شیرینش، مگر مُلکِ سلیمان است
[...]
دلم جز داغ نومیدی ز جان حاصل همین دارد
که پیوسته ز ابرویت بلایی در کمین دارد
نکوخواه توام جانا و می ترسم که بی جُرمی
بگردی از نکوخواهان چو بدگویت براین دارد
چه سود از باغ بلبل را که بی زلف و عذار تو
[...]
کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟
که خون صد چراغ مهر را در آستین دارد
زجمعیت امید بی نیازی داشتم، غافل
که آنجا صاحب خرمن نظر بر خوشه چین دارد
چه شیرینی است یارب با زمین پاک خرسندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.