گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

خرمی رو در کشیدست از جهان

وز میان برداشت انصاف آسمان

عیش را لذت نماند چون برفت

خرمی از دست و انصاف از میان

نیست در شش گوشه عالم دلی

کو بود از صدمه غم در امان

ربع خاکی سر به سر وحشت گرفت

کس ز آسایش نمی یابد نشان

هیچ کس را دل ز غم آزاد نیست

در جهان از پادشه تا پاسبان

یا فراغت در جهان هرگز نبود

یا ز چشم ما شدست اکنون نهان

یک نسیم نوبهاری بر که جست؟

کو نشد آشفته از باد خزان

دست بر سر مانده اند از دست غم

نیک و بد، مرد و زن و پیر و جوان

از همه رنجی که در عالم بود

نیست بدتر از فراق دوستان

قصد دل دارند هم غمها ولیک

می کند درد عزیزان قصد جان

بر حقم با این همه رنج فراق

گر کنم از گردش گردون فغان

غصه ها دارم من از فرقت چنانک

در همه عالم نگنجد شرح آن

صبر، یزدان می دهد ورنه به جهد

با چنین غم صبر کردن چون توان؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

یخچه می‌بارید از ابر سیاه

چون ستاره بر زمین از آسمان

چون بگردد پای او از پای دار

آشکوخیده بماند همچنان

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

عید فرخ باد بر شاه جهان

جاودانه شادمان و کامران

نعمتش پیوسته و عمرش دراز

دولتش پاینده و بختش جوان

سال و مه لشکرکش و لشکر شکن

[...]

قطران تبریزی

ای مرا دیدار تو جان و جهان

بی تو هرگز نی جهان خواهم نه جان

ای جهان جان چه شادی باشدم

چون نباشی با من ای جان جهان

ای بسان حور و آئین پری

[...]

مسعود سعد سلمان

ای آفتاب حسن تو را آفتاب

سجده برد همچو من از آسمان

خردی تو و بزرگ تو را پایگاه

سال تو اندک و تو بسیار دان

چو آفتاب خردی در چشم خلق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

روی بخت خواجه خرم همچو گل

باد تا هر سال گل آرد جهان

بسته دولت عهد با دورانش باد

تا بود پیوسته با دوران زمان

باد حاجت خرمی را با دلش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه