گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

مثقلی با من ز روی طنز گفت

صحبت از فضلت به کشور می‌رود

گر ترا دستی است درعلم سیر

کشف این رمزت میسر می‌رود

این جهان چه‌؟ گاو چه‌؟ ماهی کدام

کز خیالش عقلم از سر می‌رود

گفتم اندر بی‌ثباتی‌های دهر

زبن اشارت‌ها مکرر می‌رود

یعنی این دنیاست روی شاخ گاو

پشت کردی‌، تا به آخر می‌رود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۸۱ - لطیفه به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم