گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

به شهر شروان بُد شاعری بهار بنام

که شهره بود به مطبوعی و سخن‌دانی

از آن سخنور جز اندکی ندانم شعر

هم آنچه دانم دانند عالی و دانی

به شعر خویش هم‌اکنون مفاخرت نکنم

که فخر بر هنر خود بود ز نادانی

به دیو مردم نادان همی نبندم دل

کزین گروه نبینم به جز گران جانی

ولی از اینان یک‌تن شدست خصمی من

به رای ابلیسی و به خوی شیطانی

همی چه گوید گوید کزان بهار توراست

ز شعر دفتری انباشته به پنهانی

چه بازگویم با ابلهی چنین که ز جهل

نکو نداند شروانی از خراسانی

چه رنجه دارم تن در ستیز آن که بود

به ... خوردنش آسایش و تن‌آسانی

دریغ باشد پرداختن به چونین دیو

مرا که هست به ملک سخن سلیمانی

ایا فسانه به جهل و دریده ک.. و کفل

چنان که سلمان در پاکی و مسلمانی

به ک.. خویش فرو بر سطبر ک‌.. بهار

سپس بسنج که‌طوسی‌است‌یاکه شروانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

قطران تبریزی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم

که حیف باشد روح القدس بسگبانی

بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

امیر معزی

مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی

مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی

سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی

که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی

معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی

بکار من چو سر زلف تو پریشانی

کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان

که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی

بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟

[...]

قوامی رازی

به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی

که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی

چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش

اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی

غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه