آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی
رفتم من از این عالم، عالم به تو ارزانی
عشق من و تو ای ماه بیرون ز شگفتی نیست
من پیر جهاندیده، تو طفل دبستانی
نشگفت گر از مجنون در عشق شوم افزون
کز معرفت افزون است شهری ز بیابانی
تو اول و تو ثانی در خوبی و رعنایی
ای ثانی بیاول وی اول بیثانی
درآتش عشق ای دوست میسوزم و میبینی
وز درد فراق ای یار مینالم و میدانی
در عشق پشیمانی آیین محبت نیست
عاشق نبرد هرگز در عشق پشیمانی
در بند سر زلفت یک جمع پریشانند
زان جمله یکی نبود چون من به پریشانی
تو شاه نکوروبان، من شاه سخن گوبان
تو خود به نکورویی، من خود به سخندانی
ما را به فسون سازی جانا چه دهی بازی
تو کودک قفقازی، من رند خراسانی
تو ناز کنی از این، کَت دلبر خود خوانم
من فخر کنم از این کم بندهٔ خود خوانی
عشق تو به آسانی بیرون نرود از دل
بیرون نرود از دل عشق تو به آسانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق خود به یک معشوق دبستانی سخن میگوید و از درد و رنج ناشی از جدایی و عشق عمیق خود پردهبرداری میکند. او عشق را یک احساس عمیق و بیپشیمانی میداند که در آن هیچکس نمیتواند از عشق خود پشیمان شود. شاعر خود را در این عشق در آتش میسوزد و احساساتش را با واژههایی زیبا و شاعرانه بیان میکند. او به زیبایی معشوق و تنگناهای عشق اشاره میکند و به درد فراق و احساساتی که از محبت و صداقت ناشی میشود، میپردازد. در نهایت، او میگوید که عشق معشوق هرگز از دل بیرون نمیرود و تا ابد در قلب او خواهد ماند.
هوش مصنوعی: در پایان از یاد تو، ای کودک مدرسهای، از این دنیا جدا شدم و به عالم دیگری وارد شدم که تمام آن به تو اختصاص دارد.
هوش مصنوعی: عشق من و تو، ای ماه، از عجب و شگفتی خارج است؛ من انسانی با تجربه و سالها زندگی هستم، در حالی که تو هنوز مانند یک کودک دبستانی به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: عجبی نیست اگر من در عشق مانند مجنون بیشتر دچار شوم، زیرا که گاهی از سادگی و نادانی، عشق در دل یک بیابانی بیشتر از درک و آگاهی در شهری است.
هوش مصنوعی: تو نخستین و دومین در خوبی و زیبایی. ای دوم که بدون نخستینی و ای نخست که بدون دومی!
هوش مصنوعی: در آتش احساس عشق به تو در حال سوختنم و تو این را میبینی. از درد جدایی تو به شدت ناله میزنم و تو از آن باخبر هستی.
هوش مصنوعی: در عشق، پشیمانی جایی ندارد و اگر واقعی عاشق باشی، هرگز نباید از عشق خود ناراحت و دلخور شوی.
هوش مصنوعی: در دستان زیبای تو، افرادی سرگردان و آشفتهاند، اما هیچکدام از آنها به اندازه من آشفته و پریشان نیستند.
هوش مصنوعی: تو در زیبایی و شایستگی بینظیر هستی و من هم در هنر سخنگویی و بیان. تو خود دارای صفات نیکویی، و من نیز به توانایی در گفتار شناخته میشوم.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو با جذابیتها و ناز و کرشمهات من را به بازی گرفتهای. تو مثل یک کودک قفقازی با شیطنتهای خود دل من را میبری، اما من شخصیتی عاقل و زیرک از خراسان دارم.
هوش مصنوعی: وقتی تو به زیبایی و ناز خود میبالید، من نیز به خاطر اینکه تو را معشوق خود میدانم، احساس افتخار میکنم و از این موضوع خوشحال هستم.
هوش مصنوعی: عشق تو به راحتی از دل نخواهد رفت و همیشه در آن باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی
[...]
ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
[...]
ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف
در داد صلای می از ننگ مسلمانی
چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
[...]
ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی
وز ناز و دلال او واله شده هر جانی
بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل
[...]
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.