حیلهها سازد در کار من آن ترک پسر
تا دل خویش به او بازدهم بار دگر
گه فرو ریزد بر لالهٔ تر مشک سیاه
گه بیاراید مشک سیه از لالهٔ تر
چون مرا بیند دزدیده سوی من نکرد
من ندانم چه کنم یارب ازین دزد نگر
ترک من حیله بسی داند در بردن دل
داشت باید دل از حیلهٔ ترکان به حذر
دل ازین ترکان برگیر که این سنگدلان
همه نیرنگ طرازند و همه افسونگر
چون ز دست تو دل تو بربودند به زرق
ز تو جان تو ربایند به افسون دگر
حبذا کشور ری و آنهمه خوبان که دروست
که همه حور نژادند و همه ماه پسر
به سخن گفتن ماهند چوگوبند سخن
به کمر بستن سروند چو بندند کمر
اندر آن کشور جز روی نکو هیچ مجوی
کز نکوروئی آراستهاند آن کشور
هیچ در ایشان آئین دلآرایی نیست
در دبستان مگر این درس نکردند زبر
بیهده نیست که از من بربودند آن دل
که نهان داشتم از حمله ترکان ز نظر
دلکی هست مرا وین همه دلبر در پیش
نتوان دادن یک دل، به هزاران دلبر
به بتی دادم آن دل که مرا بود به دست
ای دریغا که مرا نیست جز این دل دیگر
وان بت من سوی ری رخت فروبست و برفت
من چنین ماندم بیدل به خراسان اندر
نیست کس تا چو دل خوبش دلی خواهم ازو
دل فروشی را بازار ببستند مگر
روز از این حسرت تا شام نشینم غمگین
شام ازین انده تا بام شمارم اختر
گر نیاساید از حسرت و اندوه، رواست
هرکرا نیست چو من از دل و دلدار خبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف یک معشوق ترکتبار میپردازد که با حیلهگری و نیرنگ دل او را به دست میآورد. شاعر احساس میکند که این معشوق دارای جذابیتی است که باعث شده دلبریهای او را فراموش کند. او از سختیهای عشق و دلتنگیهای ناشی از جدایی شکایت میکند و به زیبایی کشور ری و مردم آن اشاره میکند که همگی زیبا و دلربا هستند. شاعر میگوید که دلش را به معشوقی داده که اکنون رفته و او در تنهایی و غم نشسته است، و برایش سخت است که به عشقهای دیگر فکر کند. در نهایت، شاعر به حسرت و اندوه خود از فقدان دلبر خود میپردازد و به ناامیدی و دلخوشیهای غیرممکن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: پسر آن ترک در کار من ترفندها میزند تا بتوانم دوباره دل خود را به او بسپارم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، باران بر روی گلهای تازه میبارد و رنگ سیاه مشک را بر روی این لالهها میپاشد، و گاهی هم عطری که از لالههای تازه برمیخیزد، شبیه عطر مشک سیاه است.
هوش مصنوعی: وقتی او مرا میبیند، به سمت من نمیآید و من نمیدانم باید چه کاری انجام دهم، ای خدا، به این دزد حسرتخور نگاه کن.
هوش مصنوعی: ترکها با زیرکی و حیلههای خود خوب آشنا هستند و وقتی میخواهند دل کسی را بربایند، باید مراقب بود که دل را از ترفندهای آنها حفظ کرد.
هوش مصنوعی: دل را از این ترکها دور کن، زیرا این سنگدلان تنها نیرنگبازند و همه آنها جادوگرند.
هوش مصنوعی: چون دل تو را از تو گرفتند، به وسیله فریب و نیرنگی که از خودت به نمایش گذاشتی، جان تو را نیز با افسون دیگری خواهند برد.
هوش مصنوعی: مشتاقم به کشور ری و تمام انسانهای نیکو که در آنجا زندگی میکنند، زیرا همه آنان مانند حوریان زیبا و ماهرویان هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی طبیعت کلام اشاره دارد. در آن، سخن گفتن را به حرکت یک موجود زنده تشبیه کرده که سخن مانند یک کمربند به دور کمر او بسته شده است. به عبارت دیگر، این بیان نشان دهنده ی حضور و شکلگیری کلمات در گفتار انسانی است و به نوعی حکایت از زیبایی و لطافت در بیان دارد.
هوش مصنوعی: در آن سرزمین تنها چهرههای زیبا را ببر، زیرا همه زیباییهای آن سرزمین به خاطر همین چهرههای زیبا است.
هوش مصنوعی: در چنین افرادی هیچ نشانهای از زیبایی دل نیست و در مدرسه تنها یک درس آموختهاند که آن هم یادگیری فنون ظاهری است.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که از دست دادن دلی که سالها آن را پنهان کرده بودم، در برابر هجمه زیباییهای ترکها بیمعنی نیست. انگار که زیبایی و جاذبهی آنها باعث شده است که دل من در معرض خطر قرار گیرد و به سادگی از چنگم برود.
هوش مصنوعی: من فقط یک دل دارم و نمیتوانم آن را به هزاران دلبر تقسیم کنم، حتی اگر همه آنها در برابر من باشند.
هوش مصنوعی: من دلم را به معشوقی سپردم که مالک آن بود، اما افسوس که جز این دل، دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: بت من، که زیباییاش در نظر من بینظیر بود، ناگهان از کنارم رفت و من در خراسان تنها و بیدل ماندم.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که من بخواهم از دل خوبش دل بگیرم، زیرا بازار دلفروشی بسته شده است.
هوش مصنوعی: روز را به خاطر حسرتی که دارم، غمگین میگذرانم و شب را نیز به دلیل اندوهی که در دل دارم، تا صبح میشمارم و ستارهها را نظاره میکنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی از حسرت و غم رنج برد، برای او جایز است؛ اما برای کسی که مانند من از حال دل و محبوبش بیخبر است، این گناهی بزرگ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.