ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما
رو چراکن تاکی اندرکار حق چون و چرا
میبرازد بر تو عنوان خریت ای (..)
همچو وحدانیت مطلق بذات کبربا
ازتو ابلهتر نجستم نیک جستم بیخلاف
از تو ناکستر ندیدم راست گفتم بیریا
مایهشاعر برون از لفظ خوش،علم است و هوش
مر تو را نی لفظ شیرین است نی علم و ذکا
زان افاداتی که فرمودی به دیوان ادیب
پایگاه دانشت معلوم شد نزدیک ما
وز فراویز نظامی شد مسلم کان جناب
تا چه حد بودست با آداب تحقیق آشنا
باد لعنت بر تو تا بر جان وخشوران درود
باد نفرین بر تو تا در لفظ مسکینان دعا
کوژ بادا همچو پشت خوشهچینانت کمر
چاک بادا همچو چرم پارهدوزانت قفا
بیتوقف چار چیزت باد اندر چار چیز
بیتعلل هشت چیزت باد اندر هشت جا
در معایت زهر ارقم در سرایت شور و شین
درگلویت ریسمان و بر دهانت متکا
کف بهلب چوبت به ... تیرت به دلتیزت به ریش
غم بهجان دردت بهتن تیغت بهسر بندت بهپا
چار چیز از چار کس در چار جا بادت نصیب
نبود از این چار چیزت جان و تن یکدم رها
در ملا دشنام مردم در خلا دشنام زن
این جهان قهر اعادی آن جهان قهر خدا
نی در انگشت تو خوش تر تا در انگشتت قلم
بند بر دست تو بهتر تا که در دستت عصا
یادت آید مدتی همچون جعل در ...
گرد می کردی زباله زبن سرای و زان سرا
روز و شب از دود افیوندربن ریشت خضاب
سال و مه از لون سرگین درکف دستت حنا
چون گذشتی مهتری لر سوی شهر اصفهان
میدویدی پیشبازش با سلام و با ثنا
شعر میخواندی به آواز حزین در مدح لر
مثنویاتی ز جنس شعر ملا احمدا
خندهآور موکبی تشکیل میشد زان که بود
لر ز پیش و تو زپس وندر پیت چندین گدا
ور از آن لر چند غازی میربودی داشتی
با گدایان بر سر تقسیم آن جنگ و مرا
گشت ناگه آتش جنگ عمومی شعلهور
شد به دوران فتنهٔ آخر زمان فرمانروا
در جهان دجالخویان فرصتی خوش یافتند
تا برون آیند از بیغولههای اختفا
چون خر دجال بیرون تاختی از ...
شد فضای اصفهان از عر و تیزت پرصدا
هوچیانه آمدی از چاه گمنامی برون
یافتی گنج ملا جان بردی ازکنج خلا
شد الاغ ... لاغباف و لافزن
شعرساز و نثرگستر، چسنفس پرمدعا
شعرگوید لیک ناهنجار و سرد و بیمزه
سربسر چون سکهٔ مغشوش قلب ناروا
گاه تازد بر بهار وگاه بر پیشاوری
زان که دارد در جگر از صیت هریک داغها
وان اساتید خراسان و صفاهان و جنوب
نصرت و مسرور و فرخ آن شعاع و آن سنا
وان اساتید ری وگوران و آذربایجان
چون رشید و سرمد و رعدی سلیم و دهخدا
او نه تنها شاعران زنده را دشمن بود
شاعران مرده را نیز از حسد گوید هجا
نیشزن چون عقربست و مرکز زهرش زبان
شعرهایش چون رتیلا پشمدار و بدنما
چون زمین جی به امساک و ثقیلی مشتهر
چون شبان دی به سردی و درازی مبتلا
نام بهمان ژاژخا بنهد ملقلقباف، لیک
خود ملقلقبافتر صد ره ز بهمان ژاژخا
بس که از الفاظ و ترکیبات ناخوش ممتلیاست
معدهٔ شعرش عفونت یافته است از امتلا
مینهد در پیش، ده دیوان ز استادان نظم
تا بسازد چامهای خشک و دراز و نابجا
لاجرمهرمصرعش دارایسبکیدیگراست
چون بخوانی چامههایش، ز ابتدا تا انتها
میبرد ترکیب لفظ از شاعران مختلف
چون کمال و چون نظامی چون ظهیر و صائبا
مینهد لفظ نظامی پیش لفظ بوشکور
می کند ترکیب صائب جنب سبک بوالعلا
از غریب و وحشی و سوقی درآمیزد بهم
شعرهایی بیمزه چون بیتوابل شوربا
هست از بهر فنای جانت ای عرجون جهل
خامهام در دست چون در دست موسی اژدها
چاک بادا حنجرت ای بوم ناخوش زمزمه
خاک بادا بر سرت ای شوم کافر ماجرا
بر سرت خاکی که شب از کوچههای اصفهان
گه به پشت خود کشیدی گه به پشت چاروا
از من ای نادان مشو دلتنگ زیرا گفتهاند
از وفا خیزد مودت وز جفا زاید جفا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر با زبانی تند و انتقادی، به یک شاعر کممایه و سطحی میتازد و او را به نادانی و بیپیشرفتی متهم میکند. شاعر به سرخوردگی خود از ناتوانی این فرد در خلق شعر خوب و ادبیات با کیفیت اشاره میکند و او را به کبر و خوی دجالانه متهم میسازد.
به طور کلی، شاعر به نقد نابجا بودن شعرهای این شاعر میپردازد و او را به دلیل تقلید از دیگر شاعران و ناتوانی در ایجاد آثار هنری اصیل، مورد سرزنش قرار میدهد. انتقادها به ضعفهای شعری، استفاده از الفاظ نادرست و عدم توانایی در بیان عواطف و افکار عمیق است. همچنین، شاعر با طعنه به سستی شخصیت این فرد و تحقیر او، خوانندگان را نیز به تأمل در مورد ارزش واقعی شعر و ادبیات دعوت میکند.
هوش مصنوعی: خداوند تو را خلق کرده است، ای شاعر نادان! چرا باید همیشه در مورد کارهای خدا سوال و تردید کنی؟ چرا باید به جای فهمیدن حقیقت، فقط به حرف زدن و شکایت ادامه بدهی؟
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به خودخواهی و غرور فرد اشاره دارد. میگوید که همانطور که وحدانیت خداوند برتر و بینظیر است، احمقانه است که کسی بر خود ببالد و خود را برتر از دیگران بداند. به عبارتی، این نوع خودبزرگبینی شبیه به نوعی خریت است که فرد را از دیدن واقعیتهای زندگی دور میکند.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو نادان و بیخاصیت نیست. من بهطور صادقانه و بدون هیچگونه فریبی این را میگویم.
هوش مصنوعی: شاعر واقعی فقط به زیبایی کلمات توجه ندارد، بلکه به علم و هوش نیز نیاز دارد. فقط داشتن الفاظ زیبا کافی نیست، بلکه درک و دانش هم ضروری است.
هوش مصنوعی: از رفتارهایی که درباره آنها صحبت کردی، موقعیت و مقام دانش تو در نزد ما مشخص شد.
هوش مصنوعی: نظامی با وسعت دانش و تجربهای که دارد، به خوبی به آداب تحقیق و پژوهش آشناست و این موضوع نشاندهنده توانایی و مهارت او در این زمینه است.
هوش مصنوعی: باد نفرین بر تو تا جایی که جان و خوبان را خوشبو کند، و بر تو لعنت باد تا آنجا که دعاهای مسکینان به زبان بیاید.
هوش مصنوعی: باد تو را به مانند خوشهچینان خم میکند و همچون دوزندگان چرم، کمرت را میشکافد.
هوش مصنوعی: بدون توقف به چهار چیز بپرداز و با تأمل و بدون عجله به هشت چیز در هشت مکان رسیدگی کن.
هوش مصنوعی: در زشتیها و عیبها، زهر بیرحمی وجود دارد و در نابسامانیها، شور و غوغایی به وجود میآید. در گلویت به نوعی بند و قفلی هست و بر دهانت، شعور و فهمی پیرامون موضوعات و مسائل مختلف حضور دارد.
هوش مصنوعی: کف دستت به لب میرسد و چوبت به کار میآید، تیر تو به دل نشسته و غم در جانت است. دردهایت به بدن فشار میآورند، تیغ تو بر سر است و بند تو به پاهایت بسته شده.
هوش مصنوعی: چهار چیز از چهار نفر در چهار مکان به تو نصیب نشده است، پس از این چهار چیز تنها جان و تن تو یک لحظه هم رها نیست.
هوش مصنوعی: در این دنیا ممکن است مردم به یکدیگر بد و بیاحترامی کنند، اما در دنیای دیگر که با خداوند در ارتباط است، بیاحترامی و ظلم فرض نمیشود. این دنیا مانند یک امتحان است که در آن ممکن است با ناملایمات و بدیها روبرو شویم، اما در نهایت در آن جهان، قضاوت و عدالت الهی برقرار خواهد بود.
هوش مصنوعی: نی در انگشت تو زیباتر است تا اینکه در دستانت قلم باشد و بهتر است که در دستانت عصا باشد تا اینکه بند شتری به دستت باشد.
هوش مصنوعی: یادت هست که مدتی به دور و بر خود میگشتی و زبالهها را از گلیمت میجمع کردی و به آن خانه میبردی؟
هوش مصنوعی: روز و شب با دود مصرف افیون، ریش تو رنگین شده و سال و ماه با رنگ سرگین، دست تو را مانند حنا رنگین کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که یک مرد بزرگ و محترم از قوم لر به سمت شهر اصفهان میرفت، مردم با شتاب و احترام به استقبالش میآمدند و با سلام و ستایش از او استقبال میکردند.
هوش مصنوعی: تو با صدای غمگین شعر میخواندی و در ستایش لرها، مثنویهایی مانند اشعار ملااحمدی میسرودی.
هوش مصنوعی: یک کاروانی از خنده و شادی برپا میشد، زیرا که یک مرد لُر در جلو بود و تو هم در پشت و در این میان، چندین گدا در پیت حضور داشتند.
هوش مصنوعی: اگر تو از آن لر چند غازی را میدزدی، با گدایان بر سر تقسیم آن جنگ و دعوا میکردی.
هوش مصنوعی: به ناگاه جنگ عمومی شعلهور شد و در دوران فتنههای آخرالزمان، حکومتی بر سر کار آمد.
هوش مصنوعی: در دنیایی پر از افراد فریبکار، آنها فرصتی مناسب پیدا کردند تا از محلهای پنهانی خود بیرون بیایند.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند خر دجال به بیرون آمدی، فضای اصفهان پر از صدا و هیاهو شد.
هوش مصنوعی: با سر و صدا و هیاهو از چاه گمنامی بیرون آمدی و گنجی را که ملا جان از گوشهای ناشناخته برداشت، شما نیز پیدا کردی.
هوش مصنوعی: خر شد لافزن و خود را شاعر و نویسندهای بزرگ معرفی میکند، اما در واقع هیچ چیز بیشتر از ادعایش ندارد و فقط با حرفهای توخالی خود را بزرگ نشان میدهد.
هوش مصنوعی: شاعر سخن میگوید، اما شعر او ناهنجار، سرد و بیمزه است. این شعر به مانند سکهی تقلبی، ارزشی ندارد و قلبش هم نادرست و نااصیل است.
هوش مصنوعی: گاهی بر بهار میتازد و گاهی بر پیشرفت، زیرا که هر یک از آنها به خاطر شهرت خود در دلها داغهایی را به جای میگذارد.
هوش مصنوعی: اساتید خراسان، صفاهان و مناطق جنوبی همچون نصرت، مسرور و فرخ، همگی درخشش و نورانی را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: استادان بزرگ ری و گوران و آذربایجان مانند رشید، سرمد، رعدی، سلیم و دهخدا از کسانی هستند که در زمینههای علمی و ادبی شناخته شدهاند و به اعتبار و دانش خود شهرت دارند.
هوش مصنوعی: او نه تنها با شاعران زنده دشمنی میکند، بلکه حتی به شاعران مرده هم بخاطر حسد توهین میکند.
هوش مصنوعی: نیشزن مانند عقرب است و زهر او در زبان شعرهایش تجلی میکند، که مانند رتیل، زشت و پشمدار به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زمین در زمانی که سرد و سنگین است، مانند شبان که در سرمای شدید و طولانی شب دچار مشکل میشود، شناخته شده است.
هوش مصنوعی: شخصی که به دیگران دبدبه و دکانی میزند، در واقع خود به مراتب بیشتر از آنچه نشان میدهد، دروغگو و فریبکار است. هرچند که او خود را بزرگتر از آنچه هست، معرّفی میکند، اما حقیقت این است که در باطن، از آنچه ادعا میکند، بیپایهتر است.
هوش مصنوعی: شعر او به قدری از کلمات و ترکیبهای نامناسب پر شده که مانند معدهای که از خوراک زیاد بیمار شده، به فساد دچار گردیده است.
هوش مصنوعی: او شعری طولانی و بیمزه میسازد، با استفاده از سخنرانیهای بیروح و کسلکنندهی چندین شاعر بزرگ.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، هر یک از بخشهای شعر دارای حس و سبک متفاوتی است، زیرا وقتی شعر را از ابتدا تا انتها بخوانی، این تغییرات را احساس میکنی.
هوش مصنوعی: شاعران معروفی مانند کمال و نظامی و ظهیر و صائب هر یک با واژهها و ترکیبهای خاصی آثار خود را خلق میکنند.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که سخن و شعر نظامی به قدری زیبا و معنادار است که میتواند در کنار دیگر اشعار و سبکهای ادبی قرار بگیرد و آنها را تحت تأثیر قرار دهد. ترکیب و هنر شاعری صائب و همچنین سبک بوالعلا نیز در این مقایسه به عنوان نمونههایی از ادبیات غنی و تأثیرگذار مطرح شدهاند. در واقع، بیانگر این است که آثار ادبی هر کدام در نوع خود دارای ارزش و زیبایی خاصی هستند و میتوانند بر یکدیگر تأثیر بگذارند.
هوش مصنوعی: شعرهایی که از افراد بیتجربه و ناپخته به وجود میآیند، بیفایده و بیمزهاند، مانند غذایی که بدون مواد اولیه درست شده باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر از بین رفتن جانت، ای عرجون، من بیدانش مانند چیزی در دست موسی هستم که به اژدها تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: ای پرندهی غمگین، صدای دردناک تو در گلویت باشد، و ای رنج دیده، زمزمهی سرنوشت بر سرت سایه افکند.
هوش مصنوعی: بر سر تو خاکی بریزد که گاهی شبها از کوچههای اصفهان بر دوش خود حمل کردی و گاهی در پشت سواران.
هوش مصنوعی: ای نادان، دلتنگ نشو، زیرا گفتهاند محبت از وفا به وجود میآید و از جفا، جفا.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.