طبع بلند مرا کیست که فرمان برد
ز من پیامی بدان مردک کشخان برد
گوید یکچند باز جانب یزدانشناس
بترس اگر داوریت کس بر یزدان برد
توئی که از دیرگاه رای خطاکار تو
آب نکوکاری از روی نیاکان برد
نام سخن بردنت بالله ماند بدانک
مردک شلغمفروش مشک به دکان برد
گرتو و چون تو زنند لاف خرد بعد از این
کوت کش از هر کنار خرد به دامان برد
آنکه نداند ز جهل بوجهل از مصطفی
گمرهم ار زانکه او ره سوی قرآن برد
آن کو بنسعد را بیش ز سلمان شمرد
کافرم ار او به خویش نام مسلمان برد
آنکه نداند شناخت قیمت خرد از بزرگ
چون به بر نام خویش نام بزرگان برد
آنکه ز بیدانشی نظم نداند ز نثر
بهر چه نزدیک خلق عیب سخندان برد
طیره شوی زانکه من مدح نگویم ترا
هدیهٔ ایزد کسی در بر شیطان برد؟
ز ابلهی گفتهای شعر نگوید بهار
وین سخنان را بدو فلان و بهمان برد
به که ز بهر سخن برنگشاید زبان
گر نتواند که مرد سخن به پایان برد
من ز دگر شاعران شعرگروگان برم
اگر ز سرگین، عبیربوی گروگان برد
آنکه تو گویی سخن گوید بر نام من
کیست که کس نام او در بر اقران برد
کس را تعلیم شعر چون دهد آن کو ز جهل
هنوز باید پدرش سوی دبستان برد
نه هرکه گوید سخن نامش سخندان شود
نه هرکه شد سوی بحر گوهر غلطان برد
هنوز در ملک شعر نامده قحط الرجال
که خنثیئی روز جنگ رایت سلطان برد
خود غلط است اینکه او شعر فرستد مرا
خود غلطست اینکه کس قطره به عمان برد
خود چه کسنداین گروه وینسخنانشان کهمرد
در بر اهل سخن نامی از ایشان برد
کیست کز اینان مرا شعر فرستد به وام
کیست که شمع و چراغ زی مه تابان برد
خرمن دانش مراست و آن دگران خوشهچین
خوشه به خرمن کسی به تحفه نتوان برد
ذره بر آفتاب مردم جاهل نهد
قطره سوی ژرف بحر کودک نادان برد
طبع من از شاعران شعر کند عاریت
لعل کس ار عاریت سوی بدخشان برد
فضل من از این گروه روشن گردد به خلق
تیره بود گرنه تیغ محنت سوهان برد
کس نبرد فضل من زین سخنان گزاف
دیو به افسون کجا ملک سلیمان برد
پس از صبوری کنون منم که از طبع من
قاعدهٔ نظم و نثر روان حسان برد
بخرد سالی مراست ترانههای بدیع
که سالخورد اندرو دست به دندان برد
بیخردی کان سخن گفت، بباید کنون
دعوی خود را به خلق حجهٔ و برهان برد
ورنه چنانش کنم خستهٔ پیکان هجو
که تا ابد بهر خویش دارو و درمان برد
یک ره از دامنش دست نگیرم فراز
گرچه ز حشمت بساط برنهم ایوان برد
ناوک هجو من است بیلک خفتان گذار
خصم چه سود ار به تن محنت خفتان برد
نشان دهم روز هجو او را روئی که او
نیمشب از طوس رخت سوی صفاهان برد
داوری ما و او باز دهد گر کسی
قصه ما را سوی میر خراسان برد
دامن اگر برزند رای فروزان او
اختر تابان چرخ سر به گریبان برد
نیزه بروید چو موی بر تن شیر دژم
یکره گر خشم او ره به نیستان برد
تاکه جهانست باد شاد و خوش اندر جهان
تاکه جهانش ز جان طاعت و فرمان برد
گفتم از آنسان که گفت شمع سپاهان جمال
« کیست که پیغام من به شهر شروان برد»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر انتقادات شاعر به تظاهر به خردمندی و دانش در میان مردم است. او به این نکته اشاره دارد که بسیاری از افراد بدون داشتن علم و دانش، در مورد مسائل سخن میگویند و خود را صاحب نظر میپندارند. شاعر از طبع بلند خود و از ارزشهای واقعی خرد و دانش سخن میگوید و افرادی را که فاقد این ارزشها هستند، مورد تمسخر قرار میدهد. او از بیخبری افراد و درک نادرست آنها از مفاهیم استفاده میکند و تأکید میکند که سخنسرایی بدون دانش و درک عمیق ارزشی ندارد. در پایان، شاعر خواستار شناخت صحیح خویش و دیگران در عرصههای علمی و هنری است و بر اهمیت آموزش و پرورش تأکید میکند.
هوش مصنوعی: کسی نیست که از من فرمانبرداری کند و پیامی به آن مرد جوان برساند. طبع و روحیهام بسیار بلند و بزرگ است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید مدتی دوباره به خداوند توجه کنیم و بترسیم از اینکه اگر کسی در روز قیامت ما را در محضر خدا مورد قضاوت قرار دهد.
هوش مصنوعی: تو، که مدتهاست به خاطر اشتباهاتت، ارزش بسیار زیاد و خوبی که از نیاکانت به تو رسیده را از دست دادهای.
هوش مصنوعی: اگر به تو بگویم که نام سخن از تو بر زبانها افتاده، باور کن که این فقط یک شایعه است، چون یک آدم ناشی مانند شلغمفروش مشکی را به مغازهاش میبرد.
هوش مصنوعی: اگر تو و امثال تو (که به خود میبالید) به خاطر خرد و داناییتان فخر میفروشید، پس بعد از این به سادگی از هر سو به دامان من مراجعه کنید.
هوش مصنوعی: کسی که از جهل خود آگاه نیست و نمیداند در چه خطری قرار دارد، حتی اگر به راه پیامبر اسلام و قرآن برود، باز هم به بیراهه میرود.
هوش مصنوعی: هر کسی که بنسعد را بیشتر از سلمان مورد توجه قرار دهد، من او را کافر میدانم حتی اگر خودش را مسلمان قلمداد کند.
هوش مصنوعی: آن که نتواند اصل ارزش خرد را از بزرگ تشخیص دهد، مانند کسی است که فقط با ذکر نام بزرگان میخواهد خود را بزرگ جلوه دهد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نداشتن علم و دانش نمیتواند شعر بگوید، پس چرا باید از نثر استفاده کند؟ او به همین خاطر، به اشتباه عیبهای دیگران را به زبان میآورد.
هوش مصنوعی: از آنجا که من تو را ستایش نمیکنم، آیا ممکن است تو به خاطر این موضوع از من ناراحت شوی؟ آیا کسی را که هدیهای از سوی خدا دارد، میتوان به شیطان نزدیک کرد؟
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی، گفتید که بهار نمیتواند شعر بگوید و این حرفها را به کس و ناکس منتقل کردید.
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی زبانش را برای گفتوگو باز نکند اگر نتواند حرفش را به خوبی تمام کند.
هوش مصنوعی: من به خاطر دیگر شاعران، اشعاری را که شایستهاند مینویسم، اگرچه از ظاهری نامناسب و بویی ناخوشایند برخوردارند.
هوش مصنوعی: کسی که تو از او سخن میگویی، در واقع کیست؟ که هیچکس نام او را در میان دیگران نمیبرد.
هوش مصنوعی: هیچکس را نمیتوان به شعر آموزش داد، مگر آن که اول از جهل رهایی یابد و پدرش او را به مدرسه بفرستد.
هوش مصنوعی: هر کس که سخن میگوید، لزوماً فرزانه و صاحب نظر نیست و هر کسی هم که به سمت دریا میرود، به معنای این نیست که به دنبال گوهر و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: در سرزمین ادب و شعر، کمبود شاعران احساس نمیشود، زیرا حتی در روزهای پرتنش، افرادی غیرمتعارف نیز حاضرند که پرچم حاکمیت را به دوش بکشند.
هوش مصنوعی: این حرف اشتباه است که او شعری برای من بفرستد. همچنین اشتباه است که کسی بخواهد قطرهای آب را به عمان ببرد.
هوش مصنوعی: این گروه چه کسانی هستند و سخنانشان چیست که مردی در جمع اهل سخن، نامی از آنها نمیآورد؟
هوش مصنوعی: کیست که از میان این افراد برای من شعری ارسال کند؟ و کیست که شمع و چراغی از زیبایی ماه تابان به همراه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: دانش من مانند خرمنی بزرگ است و دیگران که خوشهچین هستند، نمیتوانند چیزی از این خرمن به عنوان هدیه برای کسی ببرند.
هوش مصنوعی: ذرهای از نور خورشید را برای افراد نادان میگذارد، مانند اینکه یک قطره به عمق دریا بچهای نادان را میبرد.
هوش مصنوعی: خوی من به شاعران این امکان را میدهد که از زبانم شعر بگیرند، ولی اگر کسی بخواهد این شعر را به بدخشان ببرد، چیزی از من کم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: خوشی و نعمتم از میان این مردم مشخص میشود، زیرا اگر زندگی آسان و بیدغدغه بود، کسی توجهی به سختیهایی که تحمل کردهام نمیکرد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند فضل و بزرگی من را از این حرفهای بیمورد و عوام فریبی که دیوان و جادوگران میگویند، برباید. کجا کسی توانسته مانند سلیمان بر این دنیا سلطنت کند؟
هوش مصنوعی: پس از صبر و شکیبایی، حالا من به گونهای از طبیعیتم توانستهام شیوهی زیبا و دلنشینی در نظم و نثر ایجاد کنم.
هوش مصنوعی: سالی که به آن میگذرد، از نظرم سالی است که در آن آهنگهای نو و تازهای به وجود آمده است، در حالی که افراد سالخورده نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته و در تلاشند تا به یادگیری و پذیرش این تغییرات بپردازند.
هوش مصنوعی: هر کسی که بیفکر و نادان صحبت کند، باید حالا ادعای خود را به جمع مردم با دلیل و برهان ثابت کند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم او را به اندازهای خسته و ناتوان کنم که همیشه نیاز به دارو و درمان برای خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه از موقعیت و عظمت او فاصله بگیرم، اما هرگز نمیتوانم از دامن محبتش جدا شوم.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این موضوع اشاره دارد که انتقادها و هجوهای که به او میشود، مانند تیر رنجی است که به او میزنند. او از خصم (دشمن) میپرسد چه فایدهای دارد اگر او تن به زحمت و سختی بدهد و همچنان در مقابل هجمهها و انتقادات بایستد. به طور کلی، مفهوم این بیت به مقاومت در برابر دشمنیها و تلاش برای نادیده گرفتن زخمها و دشواریها مربوط میشود.
هوش مصنوعی: میخواهم روزی را نشان دهم که او از نیمهشب در طوس به سوی اصفهان حرکت کرد و چهرهاش را توصیف کنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی داستان ما را به میرحسین خراسان ببرد، قضاوت ما و او دوباره روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر ستارههای درخشان آسمان به هم بزنند، چهرهای از بزرگی و شکوه پدیدار خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی نیزه همچون موی بر تن شیر خشمگین رشد کند، اگر او خشمگین شود، میتواند به نیستانی راه پیدا کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این دنیا وجود دارد، بادی شاد و خوش در آن خواهد بود، به شرطی که انسانها از جان و دل به اطاعت و پیروی از دستورات الهی بپردازند.
هوش مصنوعی: گفتم مانند شمع بدرخشید که چه کسی میتواند پیام من را به شهر شروان برساند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست که پیغام من بشهر شروان برد
یک سخن ازمن بدان مرد سخندان برد
همین شعر » بیت ۳۷
گفتم از آنسان که گفت شمع سپاهان جمال
« کیست که پیغام من به شهر شروان برد»
کیست که پیغام من بشهر شروان برد
یک سخن ازمن بدان مرد سخندان برد
گوید خاقانیا اینهمه ناموس چیست
نه هرکه دو بیت گفت لقب زخاقان برد
دعوی کردی که نیست مثل من اندر جهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.