به بهارستان افتاد مرا دوش عبور
جنتی دیدم بیحور و سراپای قصور
حوریان کرده رخ از فترت ایام دژم
قصرها یافته از فرقت احباب فتور
سربسر یافته تبدیل به آیات عذاب
آن کجا بوده سراپای پر از آیت نور
ساحتی کایتی از روز سعادت بودی
گشته تاریکتر از تیرهشبان دیجور
زیر هر گلبن او جمع، هزاران عقرب
دور هر نوگل او گرد، هزاران زنبور
بلبلش نوحه گر از فرقت مردان شریف
قمریش مویه گر از مرگ وکیلان غیور
آید آواز سلیمان ولی از ملک عدم
میرسد بانگ مدرس ولی از عالم گور
فاخته کوکو گویان که کجا رفت بهار
ورشان مویان مویان که کجا شد تیمور
هر سحرگاه بروبد ره و بیراه، نسیم
به امیدی که کند مؤتمنالملک عبور
جای کیخسرو بگرفته فلان گبر، به زر
جای مستوفی بنشسته فلان رند، به زور
بددلی جای دلیری و طمع جای گذشت
سفلگی جای جوانمردی و غم جای سرور
همه پستی و دنائت همه نادانی و جهل
همه تزویر و تقلب همه تقصیر و قصور
روزها پرسهزنان در طلب روزی و شب
دست بر گنجفه و گوش به تار و طنبور
همه با اجنبیان یار و زکشور بیزار
همه با سید ضیا جور و به ملت ناجور
بجز از نفع ندارند ز هستی مقصود
بجز از پول ندارند به گیتی منظور
ز دو من قند و شکر لذت ایشان حاصل
به دو تا چرخ رزین همت ایشان مقصور
راست چون قحط و غلا در دل مردم مغضوب
همچو طاعون و وبا در بر ملت منفور
همه مخلوق سهیلی ز چه؟ از دزدی رای
همه مطرود خلایق ز چه؟ از نقص شعور
شهر مخروبه و مخروبهٔ ایشان آباد
ملک ویرانه و ویرانهٔ ایشان معمور
باد افکنده به بینی ز چه؟ از غایت عجب
زنخ افشرده به غبغب ز چه؟ از فرط غرور
یاوهٔ تیه ضلالند و ز غفلت شمرند
خویشرا موسی و این کاخ، تجلی گه طور
همه را گردن فربه همه را گنده شکم
این یکی مستحق چاقو و آن یک ساطور
فرقهای چون امل خویش طویلند و دراز
جرگهای چون طمع خویش کلفتند و قطور
وطن از پنجهٔ یک... اگر جست، چه شد؟
که درافتاد به چنگال گروهی مزدور
در بر شاه و رعیت همه کافر نعمت
پیش سرنیزهٔ دشمن همگی عبد شکور
هر یکی گوید با خویش که، گر تنها من
کیسه پر سازم از این معرکه باشم معذور
ازقضا جمله وکیلان همه این میگویند
خاصه آنان که بر این قوم رئوسند و صدور
لاجرم جمله دوانند پی پختن نان
چشمها بسته و بگشوده دهانها چو تنور
حیرتم من که چرا گشت سهیلی پامال
زان که در پختن نان بود بهغایت مشهور
مجلس چاردهم مجلس نان پختن بود
حیف شد سعی سهیلی که نیامد مشکور
مثل است این که چهی گر به رهی حفر شود
زودتر از همه حاضر فتد اندر محفور
آه از این مجلس و دولت که توگویی از غیب
همه هستند به ویرانی کشور مامور
به خدایی که بود هستی مطلق کاین ملک
با دو تن مرد خردمند شود دار سرور
لیکن افسوس که این جمع منافق نهلند
که کند صورتی از پرده اصلاح ظهور
همه مرعوب اجانب همه مغلوب طمع
همه دلال اعادی همه حمال شرور
کار بیرون شده از چاره ندانم بالله
تا چه حد مردم این ملک حلیمند وصبور
این وکیلان که به فرمان ... بودند
همه ازعهد ششم جالس این مجلس سور
اینک از غفلت ما، ماه شب چاردهاند
تاکی افتد به محاق این مه منحوس شرور
این قصیده اگر از ری به خراسان افتد
اوستادان به رهی طعنه زنند از ره دور
آری از ری به خراسان نبرد زیرک شعر
راست چون زیره به کرمان و به تبریز انگور
آن خراسان که درو بوده صبوری و حبیب
اینیک از پشت شهید آندگر از نسل صبور
آن خراسان که درو بوده ادیبالادبا
ثانی اثنین رضیالدین در نیشابور
ای خراسان تو به هر فترت و هر حادثهای
سپر ایران بودی به سنین و به شهور
جیش یونان را راندی توبه تیغ از ایران
خیل مروان را کردی تو به مردی مقهور
سربداران دلیر تو از ایران کندند
ریشهٔ دولت منحوس طغاخان تیمور
آلطاهر ز تو دادند به بغداد جواب
آل لیث از تو گرفتند به شاهی منشور
آلسامان ز تو و دولت غزنی ز تو بود
وز تو شهنامه بر اوراق ابد شد مسطور
نادر از نادره اقلیم تو برخاست که کرد
خاک ایران را خالی ز سه خصم مغرور
ای خراسان ز چه بنشسته و ساکت نگری
تا به نام تو دوانند به هر گوشه ستور
زبن وکیلان که تو منشور وکالت دادی
نام دیرین تو شد پست الی یوم نشور
به جز از یک دو سه تن قادر و عاجز، باقی
زان کسانند که شاید سرشان از تن دور
همه بیفضل و فضیلت همه بیعلم و سواد
همه قلاش و بخوبر، همه الدنگ وشرور
همگی از اثر بیرگی و بیحسی
برده در عهد رضاشاه حظوظ موفور
بهر بیدردی و دلسردی و بیحسی خلق
هست هریک را خاصیت صد من کافور
عجبم تا ز چه این سرد مزاجان خنک
گشته مبعوثِ چنان قوم غیور محرور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف و انتقاد از وضعیت نابسامان جامعه و فسادهای موجود در آن میپردازد. او از بهارستان به عنوان نمادی از خوشبختی و بهبود یاد میکند، اما با نگاهی تلخ، آن را به جنتی تاریک و پر از درد و رنج تبدیل میبیند.
حوریان و قصرها به فراق و غم دچار شدهاند و شاعر به وضعیت نا به سامان مردم و ظلم و فساد حاکم بر جامعه اشاره میکند. او به عدم صداقت و تقلب در رفتار انسانها و نیز به شکاف عمیق میان طبقاتی اشاره دارد و از بیتوجهی و ناتوانی وکیلان و نمایندگان مردم انتقاد میکند.
شاعر با اشاره به تاریخ پر افتخار خراسان و شخصیتهای بزرگ آن، به افسوس از افت جامعه و نابودی ارزشهای انسانی و فرهنگی میپردازد. در نهایت، او آرزو میکند که جامعه از این وضعیت نجات یابد و به سمت بهبود و تجدید حیات حرکت کند.
هوش مصنوعی: دیروز در باغ بهاری قدم میزدم و در آنجا بهشت را دیدم که نه حوریانی داشت و نه کاخهای زینتدار.
هوش مصنوعی: زیباییهای بهشتی با روزهای ناخوش و غمگین دور شدهاند و قصرها به خاطر جدایی از دوستان، روحشان خسته و خالی است.
هوش مصنوعی: تمام وجودش به آیات عذاب تبدیل شده است، اما آنجا که پر از نشانههای نور است، کجاست؟
هوش مصنوعی: ساحتی که روزهای خوشبختی در آن بود اکنون به اندازهای تاریک شده که حتی روشنایی شب هم در آن دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: زیر هر درخت بزرگ، هزاران عقرب در حرکتند و دور هر گل تازه، هزاران زنبور جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: بلبل، که نماد عاشقانه و لطیف است، به غم و اندوهی اشاره دارد که ناشی از جدایی از مردان بزرگ و شریف است. او در عین حال به فقدان وکیلان شجاع و دلاور نیز lament میکند، به نوعی زندگی را به خاطر این دستکمگیریها و فقدانها ناله و زاری میکند.
هوش مصنوعی: صدای سلیمان میآید، اما این صدا از دنیای عدم به گوش میرسد. همچنین صدای معلمی هم هست، اما آن صدا از دنیای مردگان میآید.
هوش مصنوعی: در این بیت به دنبال بهار و زیباییهایی که با آن همراه است میگردند. از طرفی به غیبت تیمور و تأثیرش بر زمان اشاره شده است. به طور کلی، شاعر حس از دست رفتن و غیبت لذتها و زیباییها را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: هر صبح زود، با دقت و توجه به مسیرها و بیراههها حرکت کن، چرا که نسیم صبحگاهی به تو امیدی میدهد تا به آرامش و امنیت برسید.
هوش مصنوعی: جایگاه کیخسرو اکنون در دست یک فرد غیرمذهبی است، و شخصی که به ثروت و قدرت دست یافته، به عنوان حسابدار و متولی مالیات، به زور اوج گرفته است.
هوش مصنوعی: ترس و ناتوانی جای شجاعت را میگیرد و حرص و طمع جایی برای گذشت باقی نمیگذارد. همچنین پستی و دنائت به جای بزرگواری و جوانمردی مینشیند و غم و اندوه جای خوشحالی را پر میکند.
هوش مصنوعی: تمامی زشتیها و ناپاکیها، تمام بیخبری و نادانی، تمامی فریبکاری و تقلب، و تمام اشتباهات و کوتاهیها.
هوش مصنوعی: در طول روز، مردم به دنبال کسب روزی میگردند و شبها در کنار هم سرگرم بازی ورق هستند و به نغمهسازی گوش میدهند.
هوش مصنوعی: همه با بیگانگان رابطه دارند و از کشور خودشان دوری میکنند، در حالی که همه با سید ضیا همنوا هستند و به ملت خودشان اهمیت نمیدهند.
هوش مصنوعی: تنها هدف افراد برای زندگی، سود و منفعت است و غیر از مال و پول، هیچ چیز دیگری در این دنیا برایشان اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: از دو چیز شادی و لذت میبرم: قند و شکر که شیرینی زندگی هستند. و این لذتها تنها به تلاش و کوشش من بستگی دارد، همانطور که دو چرخ رزین که به حرکت در میآید، ناشی از همت و تلاش من است.
هوش مصنوعی: وقتی که در دل مردم نارضایتی و بدبینی وجود دارد، این احساس مانند بیماریهای واگیردار مثل طاعون و وبا به جامعه آسیب میزند و مردم را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: همه موجودات به چه دلیل از یکدیگر دورند؟ به خاطر دزدی افکار و اندیشهها، و همه انسانها به چه دلیل از هم طرد شدهاند؟ به خاطر کمبود درک و فهم.
هوش مصنوعی: شهر آنها که ویران شده، با وجود آن، شهر دیگری در حال شکوفایی است و زمین خالی و خرابشدهایشان، به زندگی و آبادانی رسیده است.
هوش مصنوعی: چرا باد به بینی میزند؟ از شدت تعجب است. و چرا زنخدان را به غبغب میفشارد؟ از روی افراط در غرور.
هوش مصنوعی: کسانی که در گمراهی و بیخبری به سر میبرند، خود را به موسی و این کاخ نسبت میدهند، در حالی که در واقع فقط به خودخواهیهایشان مشغولند.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از افرادی است که به خاطر رفتارها یا ویژگیهای خاص خود، شایستهی مجازات هستند. به عبارتی، برخی افراد به دلیل انجام کارهای نادرست یا بد، باید با عواقب آن روبرو شوند، در حالی که دیگران نیز ممکن است به نوعی مسئولیتپذیری بیشتری نشان دهند. این متن به نوبه خود به نوعی قضاوت دربارهی افراد اشاره دارد و نشان میدهد که برخی از آنها نیاز به تأدیب دارند.
هوش مصنوعی: گروهی مانند خودشان، طول و عرض زیادی دارند و جمعیتی که به دنبال خواستههایشان هستند، ضخیم و بزرگ به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: وطن ما اگر از چنگال یک دشمن رها شود، چه نتیجهای خواهد داشت؟ چرا که در حال حاضر به دام گروهی خیانتکار افتاده است.
هوش مصنوعی: در کنار پادشاه و زیر دستان، همه ناقدردار هستند و در برابر شمشیر دشمن، همه شکرگزار.
هوش مصنوعی: هر کس با خود میگوید که اگر تنها من در این دنیای پر از مشکلات و چالشها موفق شوم و از این معرکه بهرهمند شوم، میتوانم بهانهای برای خود داشته باشم.
هوش مصنوعی: برخی از وکیلان به ویژه آنهایی که در رأس این جامعه قرار دارند، به طور خاص این را مطرح میکنند.
هوش مصنوعی: بنابراین همه در حال تلاش و جنب و جوش هستند تا نان بپزند، با چشمان بسته و دهانهایی که مانند تنور باز شده است.
هوش مصنوعی: من تعجب میکنم که چرا «سهیل» که به خاطر پختن نان بسیار معروف بود، دچار چنین سرنوشتی شده است و مورد غفلت قرار گرفته.
هوش مصنوعی: مجلس چاردهم جایی بود که نان پخته میشد و جای خالی سهیلی که نیامد، باعث تاسف شد. تلاش او بیفایده ماند.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که اگر در مسیری گودالی حفر شود، شخصی که در آن محل حضور دارد، سریعتر از دیگران به آنجا میرسد و توجهش جلب میشود. به نوعی به این نکته اشاره دارد که در مواجهه با یک موقعیت جدید یا رخداد خاص، کسانی که نزدیکتر و درگیرتر هستند، زودتر نسبت به آن واکنش نشان میدهند.
هوش مصنوعی: در این مجالس و در این حکومت، به نظر میرسد که همه به طور پنهانی و غیرقابل پیشبینی به تخریب و نابودی کشور مشغول هستند.
هوش مصنوعی: به خدایی که وجودش حقیقتی بیانتهاست، این سرزمین با دو نفر انسان خردمند به خوشی و شادی بدل میشود.
هوش مصنوعی: متاسفانه، افرادی که در این جمع حضور دارند و به ظاهر خود را اصلاحطلب نشان میدهند، در واقع انسانهای دو رو و منافق هستند که فقط به دنبال منافع خود هستند و در حقیقت تغییرات واقعی و مثبت را نمیخواهند.
هوش مصنوعی: همه تحت تأثیر بیگانگان هستند و به طمع دچار شدهاند، همه به دلالی دشمنان مشغولند و بار گناه و مشکلات را به دوش میکشند.
هوش مصنوعی: کارهایی که از دست من خارج شده، نمیدانم به خدا چه اندازه مردم این سرزمین صبور و بردبار هستند.
هوش مصنوعی: این وکلایی که به دستور ... حضور دارند، همگی از زمان ششم در این مجلس مهم نشستهاند.
هوش مصنوعی: حال که ما غافل هستیم، ماه کامل و زیبای شب چهاردهم در حال حاضر در آسمان است، اما ممکن است دوباره به تاریکی و غفلت برگردد و این ماه بدذات که شرارت میآورد، از دید ما پنهان شود.
هوش مصنوعی: اگر این شعر از شهر ری به خراسان برسد، استادان از دور به آن اعتراض خواهند کرد و به آن طعنه خواهند زد.
هوش مصنوعی: بله، از شهر ری به خراسان، شاعری باهوش و زیرک شعر دلنشین و راستینی را میسراید، همانطور که زیره با عطرش به کرمان و انگور به تبریز شهرت دارد.
هوش مصنوعی: این سرزمین خراسان، جایی است که در آن صبوری و محبت وجود دارد. یک نفر از نسل شهیدان است و دیگری از نسل انسانهای صبور.
هوش مصنوعی: در خراسان، در نیشابور، فردی به نام رضیالدین که در زمرهٔ بزرگترین نویسندگان و ادیبان است، زندگی میکرده است.
هوش مصنوعی: ای خراسان، تو همیشه در هر بحران و اتفاقی، مانند سپری برای ایران بودهای در طول سالها و ماهها.
هوش مصنوعی: تو با شجاعت و دلیری خود، سربازان یونان را شکست دادی و به ما نشان دادی که چطور میتوان با قدرت و مردانگی بر دشمنان غلبه کرد. در این کار، مروان و سپاه او را تحت تأثیر قرار دادی و به زمین زدی.
هوش مصنوعی: سربازان شجاع تو از ایران، پایههای حکومت بدبخت طغاخان تیمور را از بین بردند.
هوش مصنوعی: آلطاهر در بغداد به تو پاسخ دادند و آل لیث نیز از تو برای سلطنت فرمان و دستور گرفتند.
هوش مصنوعی: خاندان سامانی و قدرت غزنی به خاطر تو بود و از توست که شهنامه بر صفحات ابدی نوشته شده است.
هوش مصنوعی: نادر از میان نادرههای سرزمین تو به پاخاست و اینگونه خاک ایران را از وجود سه دشمن مغرور خالی کرد.
هوش مصنوعی: ای خراسان، چرا خاموش و بیحرکت نشستهای؟ نگاهی بینداز تا ببینی که مردم در هر گوشهای به نام تو چقدر در حال حرکت و تلاش هستند.
هوش مصنوعی: از طرف وکیلان که تو آنها را به وکالت برگماشتهای، نام دیرین تو تا روز قیامت پایین آورده شده است.
هوش مصنوعی: به جز از چند نفر که توانمند و ناتوان هستند، بقیه افرادی که هستند ممکن است سرشان از بدنشان جدا باشد.
هوش مصنوعی: همه افراد بدون فضیلت و علم، همه ناتوان و فاقد دانش، همه فقیر و ناامید، و همه بیاراده و بدرفتار هستند.
هوش مصنوعی: در زمان رضاشاه، مردم به دلیل بیحسی و نبود احساس، تحت تأثیر قرار گرفته و از زندگی خود لذت کافی نمیبردند.
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی به درد بیاحساسی و دلسردی دچار است و این حالت برای هر کسی ویژگی خاصی دارد که مانند کافور، که دارویی شفابخش است، به کمک آن میتوان بر این مشکلات فائق آمد.
هوش مصنوعی: عجیب است که چرا این افراد بیاحساس و سرد، به وجود آمدن قومی داغ و پرشور را تحمل کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور
چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور
دل او تا نشود خالی فردوس از هور
بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
[...]
آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور
چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
قربتت نیست میسر به نظر خرسندم
همه مردم نگرانند به خورشید از دور
انتظار نظرم پرده صبرم بدرید
[...]
هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور
عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم
که منم شیفته و شیفته باشد معذور
طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی
[...]
دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را
میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور
گاه میساختمی بر که و حوضی که در او
جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور
گه بصحرای هوس از پی نظار گیان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.