گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور

برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور

آن بچهٔ نوزاده فروگیر که مادرش

شش ماه فرو خفته درآغوش مه و هور

اکنون شده آبستن و برگردش هر روز

چون قابلگان آمده یک قافله زنبور

این قابلگان قابلگی نیک ندانند

هان خیز و ز بسترش یکایک را کن دور

سختم عجب آید که چنین کودک چون زاد

زان تیره رخ خستهٔ مستسقی رنجور

وین نیز عجب‌تر که به یک زادن چون گشت

ستخوانش بگسیخته و جلدش مبثور

وآنگاه سر از خاکش برگیر به نرمی

چونان که نگردد شکم و پشتش ناسور

زان پس به یکی بستر سنگینش درافکن

و زپشت و برش دورکن آن کودک مستور

خود گرچه به مادرش ستم خواهد رفتن

لیکن تو دربن کار مصابستی و مأجور

وان طفل به گهواره درافکن به دو سه ماه

چونان که به گهواره درون گردد محصور

آن طفل نکوروی که از روشن رویش

چون روز برافروخته گردد شب دیجور

آنگه که به نیرو شود و روی فروزد

زو وام کند رضوان رنگ دو لب حور

وانگه که به بلور فرود آرد ساقیش

چون کان عقیق یمنی گردد بلور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای بسته جفا با دل و گشته ز وفا دور

کرده دل من زار بقول و سخن زور

قول تو نوازم چو مرا دارد غمگین

فعل تو مرا همچو ترا دارد رنجور

گفتم بنهم بر دگری نام تو آخر

[...]

امیر معزی

با نصرت و فتح و ظفر آمد به نشابور

سلطان همه روی زمین خسرو منصور

هر جا که رسد شاه به شادی و سعادت

از دولت و اقبال رسد نامه و منشور

سنگی که بدان دست برد شاه معظم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
صفی علیشاه

اقطاب براینند که آن جلوه مشهور

کاول متجلی شداز آن طلعت مستور

پیداست که بوده است همان روی و همان نور

بودند خلایق ز شناسایی اوکور

صامت بروجردی

پس شیر خدا ماحصل سوره والطور

کش خوانده به تمثال خدا نور علی نور

آمد بدر حجره علی خرم و مسرور

از نگهت آن بوی سبب جست به دستور

میرزا حبیب خراسانی

ای گشته یک امروز تو از محفل ما دور

از دوری تو رفته ز چشم و دل ما نور

رنجی نرسد بر تن و جان تو اگر چند

از دوری تو جان و تن ما شده رنجور

هرسو که کنی مجلس و هر جا که کنی بزم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه