گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار

جز تو که بر مه ز مشگ برزده زنار

زلف نگونسارکرده‌ای و ندانی

کو دل خلقی ز خویش کرده نگون‌سار

روی تو تابنده ماه بر زبر سرو

موی تو تابیده مشگ از برگلنار

چشم تو ترکی وکشوربش مسخر

زلف تو دامی و عالمیش گرفتار

سخت به پایان کار خویش بنالد

آن که بر آن زلفش اوفتاده سر ویار

ریجان داری دمیده برگل نسرین

مرجان داری نهاده بر در شهوار

آفت جانی از آن دو غمزهٔ دلدوز

فتنهٔ شهری ازآن دو طرهٔ طرار

فتنه شدستم به لاله و سمن از آنک

چهر توباغی است لاله زار وسمن زار

لعل شکر بار داری و نه بدیع است

گرچه نماید بدیع لعل شکربار

زان لب شیرین تو بدیع نماید

این همه ناخوش کلام و تلخی گفتار

ختم بود بر تو دلربایی‌، چونانک

نیکی و پاکی بدخت احمد مختار

زهرا آن اختر سپهر رسالت

کاو را فرمانبرند ثابت و سیار

فاطمه‌، فرخنده مام یازده سرور

آن بدوگیتی پدرش سید و سالار

پرده‌نشین حریم احمد مرسل

صدر گزین بساط ایزد دادار

عرفان عقد است و اوست واسطهٔ عقد

ایمان پرگار و اوست نقطهٔ پرگار

بر همه اسرار حق ضمیرش آگاه

عنوان از نام او به نامهٔ اسرار

از پی تعظیم نام نامی زهراست

این که خمیده است پشت گنبد دوار

بر فلک ایزدی است نجمی روشن

در چمن احمدیست نخلی پربار

بار ولایش به دوش گیر و میندیش

ای شده دوش تو از گناه گرانبار

قدر وی از جمله کاینات فزونست

نی نی‌، کاو راست زبن فزونتر مقدار

چندش مقدار باید آنکه جهانش

چون رهیان ایستاده فرمانبردار

راستی ار بنگری جز این گهر پاک

از دو جهانش غرض نبود جهاندار

عصمت‌، چرخست و اوست‌اختر روشن

عفت‌، بحر است و اوست گوهرشهوار

آدم و حوا دو بنده‌ایش به درک‌ه

مریم و عیسی دو چاکریش به دربار

کوس کمالش گذشته از همه گیتی

صیت جلالش رسیده در همه اقطار

فرو شکوه و جلال و حشمت اورا

گر بندانی به‌بین به نامه و اخبار

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار

دوست بر دوست رفت و یار بر یار

آن همه اندوه بود و این همه شادی

آن همه گفتار بود و این همه کردار

دوست بر دوست رفت یار بر یار

[...]

فرخی سیستانی

عشق خوشست ار مساعدت بود از یار

یار مساعد نه اندکست و نه بسیار

هست ، ولیکن کجا یکیست، زده جا

ده دل بینی بدو نهاده بزنهار

شکر خداوند را که لاله رخ من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

ای به هوا و مراد این تن غدار

مانده به چنگال باز آز گرفتار

در غم آزت چو شیر شد سر چون قیر

وان دل چون تازه شیر تو شده چون قار

آز تو را گل نماید ای پسر از دور

[...]

سوزنی سمرقندی

نرخ جماع ار شبی رسید بدینار

کار فروشنده راست وای خریدار

خوش بهل ای جان و کاهلی مکن ای دوست

پشت به دیوار بامشان مکن ای یار

به ز تو بسیار هشته است و هلد نیز

[...]

محمد بن منور

خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار

دوست بر دوست رفت و یار بر یار

آن همه اندوه بودو این همه شادی

آن همه گفتار بود و این همه کردار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه