مکن حدیث سکندر که اندرین کشور
«فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر»
جوان چو آید باطل شود فسانهٔ پیر
عیان چو آید ویران شود بنای خبر
خبرگزافه بود گوش برگزافه منه
فسانه بافه بود در فسانه رنج مبر
خبر دهند که اسفندیار بر درگنگ
چگونه برد سپاه وچگونه راند حشر
چگونه برد خشایارشا سپه به اروپ
چگونه کرد از آن تنگنای بحر گذر
خبر دهند که از خرد کشور یونان
به آسیای کبیر اندر آمد اسکندر
هم او در اول یک کارزارکرد و سپس
براند در همهجا بیمنازعی لشکر
به مغزش اندر بد پویه ی جهان گیری
به نفع خویش همی کرد کوشش بیمر
به خیر خویش همی کرد کارهای بزرگ
که نی رضای خدا بد در او نه خیر بشر
خبرنگاران نیز از فتوح ناپلئون
بسی دهند نشان و بسی دهند خبر
که خود به نمسه و ایتالیا چگونه گذشت
همان به مصر چه کرد آن امیر نامآور
چگونه راند سپه در بسیط خطه ی روس
به مسکو اندر بر خیره چون فکند شرر
ولیک جهد بناپارت و آن کشاکش نیز
به قصد پادشهی بود، نی به قصد دگر
چنانکه مجلس جمهور را ز بن برکند
به کام خوبش برآمد به تخت ملک اندر
چو بود کوشش او خاصه ی بزرگی او
حدیث او بنه از دست و فضل او مشمر
بنه ز دست حدیث سپاهدار اروپ
به سرگذشت سپهدار آسیا بنگر
ببین که این هنری مرد در زمانه چه کرد
ز جهد وکوشش وتدبیر وهوش و رای وفکر
چومرد رای فزونی به نفع خوبش کند
شگفت نیست اگر بر فلک فرازد سر
شگفتی و عجب آنجا است کافریده ی خاک
به رامش دگران چنگ در زند به خطر
به قصد خدمت ملت، به قصد یاری نوع
همی به خویش پسندد هزارگونه ضرر
بسان میر مظفر سپهبد اعظم
که آسمان فتوح است وآفتاب ظفر
اگر به منظرگوئی ستوده منظر او
نشان نیکی طبع است و پاکی مخبر
اگر به همت گوئی دلیل همت اوست
هرآنچه بینی و دیدی به سالیان اندر
اگر به دولت گوئی به نام دولت او
یکی ره طبرستان سپار ونعمت بر
به هرکه بنگری اندر شمال ایران شهر
همه به درگه میرند بنده و چاکر
ز جان و دل همه این میر را پدر خوانند
هزار تحسین بر این بزرگوار پدر
وگر ز اصل و گهر مرد را شرف خیزد
از او که باشد فرخندهتر به اصل و گهر
ستوده جد گرامیش احمدبن شمیط
گذاشت عمری در پیشکاری حیدر
بدانگهی که درآمد ز ترکتاز یموت
به هر کران خراسان هزار فتنه و شر
هزار خانه ی مظلوم را به غارت برد
به امر دشمن دین، ترکمان غارتگر
بتاخت این هنری مرد جانب گرگان
چنانکه جانب نخجیر شیر شرزهٔ نر
ز باد تیغش چون آب، سرد ماند به جای
عدو که بود به هرسو جهنده چون اخگر
اسیر، هرچه بد اندرکمندشان بگرفت
درم بداد و روان کرد سوی جای و مقر
گرفت عهد ز میران کوکلان و یموت
کزین سپس نکشند ازکمند طاعت سر
سپس ببرد به پاداش خدمتی چونین
ز هرکرانه دعای شب و درود سحر
پس ازگزارش آن خدمت بزرگ، امیر
به خدمت وطن مستمند بست کمر
چو دید حال وطن را ز جور خصم دژم
چو دید روز وطن را ز روز مرگ بتر
وطن نه، غاری اندوخته به ذلت و جهل
وطن نه، چاهی انباشته ز عجب و بطر
همه امیران بدکیش و ریمن و نستوه
همه وزیران نادان و عاجز و مضطر
گشوده شاه ز یکسو به قصد ملت چنگ
چنانکه بازگشاید به قصد تیهو پر
به شهر تبریز اندر بساط دارا گیر
سپاه دشمن از هر کرانه زورآور
ستاده تنها ستارخان و باقرخان
بسان رستم دستان و طوسبن نوذر
بگفت هان نتوان بیش از این نشست به جای
که کار ملت مظلوم شد ز دست بدر
سپس به رشت روان گشت با سپاهی کشن
فراشت رایت مشروطه اندر آن کشور
مبارزان دلیر و مجاهدان غیور
در آن دیار رسیدند بیحد و بیمر
امیر درخور هریک سلاح جنگ بداد
همان تکاور تازی و خنگ راه سپر
مخالفان بزرگ اندر آن دیار شدند
ز دست برد دلیران میر، کوفته سر
چو کار ساخته شد تیغ میر آخته شد
به قصد جستن پیکار و راندن کیفر
نخست جانب قزوین شتافت مرکب میر
که بود ویران از جورخصم زشت سیر
طلایهدار سپه پیش رفت و کار بساخت
ببست دشمن و بگشود ره بر آن لشگر
سپاه میر درآمد به شهر، لیک چنان
که گفتی آمده در شهرکاروان گهر
همه به نظم درست و همه به خاطرپاک
همه همایون فال و همه نکو منظر
نه دست برده به تاراج خانهٔ مسکین
نه سر کشیده ز فرمان ایزد داور
رسید میر و بیاراست مجلس ملی
خطیب عدل فروخواند خطبه بر منبر
ز خائنان وطن چندتن به امر امیر
شدند رانده از این خاکدان بهملک سقر
سپس به مرکز بیداد خواست کردن روی
خدایگان امیران، امیر شیر شکر
چو شاه یافت کش انجام کار باز رسید
ز راه حیله برآورد صورتی دیگر
مثال داد به مشروطه و آشکارا کرد
طریق سلم وفروبست راه بوک ومگر
چو دید ملت باز ایستاد و پای کشید
زجهل غرهشد وعهد خودنبرد به سر
دگر ره از همه سو خواست جنبش ملی
ز هرکرانه عیان گشت شورش محشر
هم از کرانهٔ قزوین بساحت ری تافت
سهیل رایت اسپهبد بلند اختر
وز آن حدود به میران بختیاری داد
زجنبش خود وپیش آمد امورخبر
امیر دانا «سردار اسعد» اندر وقت
زبلدهٔ قم زی ری برون کشید حشر
سپاه خصم هم آمد به کوهسارکرج
که بد به سختی مانند سد اسکندر
شگرف کوهی و در وی هزارگونه بلا
فراخ رودی و در وی هزارگونه خطر
در آن سپاهی با توپهای گردون کوب
برآن گروهی با تیرهای خارا در
ز بیم توپ و درازای کوه و تنگی راه
گمان نبدکه بر او برکند سوارگذر
ولیک لشکریان سپهبد پیروز
چنان نبدکه در استند و افکنند سپر
به پیشتازی بیرون شدند مردی چند
که جنگ را همه بودند زاده از مادر
به پشتبانی اقبال و پیشتازی بخت
به کوهسارکرج برشدند چالشگر
ازآن گروه قلیل آن سپه هزیمت یافت
چو خیل پشه که جوید هزیمت از صرصر
وز آن گذر به «شه آباد» حمله آوردند
مجاهدان چو به سوی هری سپاه تتر
از آن حدود هم آواره شد سپاه عدو
همه فکنده سلیح و همه گسسته کمر
سپاه میر درآمد زکوهسار برون
به سان سیل که آید زکوهسار به بر
سپاه دیلم پیش آمد از ره ایمن
مجاهد لر گرد آمد از ره ایسر
مجاهدانی رزمآزمای و مردافکن
مبارزانی پرخاشجوی و کندآور
همه به راه وطن داده جان خوبش ز دست
همه به یاد وطن کرده خون خویش هدر
همه دویده پی جستن حقوق بزرگ
به چشم پیل دمان و به کام ضیغم نر
همه به طوع دویده به جانب پیکار
نه بر طریقهٔ بیگار و طرزهای دگر
فتاد بر در ری کارزارهای بزرگ
که تا نبیند مردم نیایدش باور
عدو ز دشت پراکنده گشت و شد سوی شهر
بهر گذرگه پرداخته یکی سنگر
همه به سنگر پنهان چو ابر در پس کوه
تفنگشان همه چون برق و توپشان تندر
نشانده بر سر هرکوی، شاه کینه سگال
کشیده از بر هر برج، خصم دیو سیر
هزار مرد و بهر مرد بر هزار سلاح
هزار توپ و بهر توپ در هزار شرر
بهرکرانی فوجی پیاده حرب طراز
بهر کناری جیشی سواره رزم سپر
سپاه سلطنت آباد نیز از یکسو
میان ببسته پی پاس شاه کین گستر
همه چو غولان نستوده کار و افسون ساز
همه چو دیوان تیرهروان و افسونگر
نخست میر جهانگیر قصد شهر نمود
که کار را کند آسان و جنگ را یکسر
مجاهدان سپاهان و جنگیان امیر
بتاختند دو رویه بشارسان اندر
بگفت جارچی توپشان بخیل عدو
که هان امیر است از راه لختی آنسوتر
نشسته میر به پشت هیون کوه گذار
عقاب گفتی بر تیغ کوه جسته مقر
حسام آخته در دست بدره بار امیر
چو بر کران کشن رود، شاخ نیلوفر
به جز حسامش کز خون خصم رنگین بود
نداده نیلوفر بار، لالهٔ احمر
به چنگ رایتی میر بر درفش کبود
چو ابر شامگهی بر سپهر بازیگر
امیر یکسو، سردار اسعد از یک سو
به خصم حمله نمودند وساختند عبر
سپاه میر تو گفتی که بود باد خزان
عدوی دین، شجر خشک و جانش برگ شجر
بلی چو باد وزان بر وزد به شاخ درخت
ازو نه برگ بماند به جای بازو نه بر
سپاه خصم هم اندر میان شارستان
به جیش میر فکندند توپ جان او بر
امیر راد در آن گیر و دار و هایاهوی
به سوی مجلس کنکاش گشت راه سپر
برآن زمین مبارک بداد بوسه ز شوق
گرفت درگه عالیش را ز جان در بر
که از چه زار و درم گشتی ای بهین مقصود
که از چه روی نهان کردیای مهین دلبر
مرا به درگهت ای کاخ عدل آن نظر است
که هست حاجی محنت کشیده را به حجر
سپس به جنگ برآورد دست و فرمان داد
که افکنند دلیران به جان خصم آذر
مجاهدان ز دو سو حمله اندر افکندند
بهسوی خصم و بپا خاست شورش محشر
ز سهم تیر یلان گشت چشم کیوان کور
ز بانگ توپ گران گشت گوش گردون کر
ز برجهای بلند وز کاخهای شگرف
فکند خصم به شهر اندرون زکینه شرر
ولی چو بود ستاره معین و بخت نصیر
گزند نامد بر لشکر همایون فر
سهروز جنگ درافتاد و هم در آخر کار
نصیب جیش سپهدار گشت فتح و ظفر
دو بهره کشته شد از خصم و بهرهای خسته
شدند بهرهٔ دیگر دوان به کوه و به در
بزرگ دشمن ملت هم از میان بگریخت
سپرد افسر و دیهیم ملک را به پسر
سپس نشست و کنکاشگاه با دل شاد
ابا سران و امیران، امیر دینپرور
ز خائنان تبه کار لختی آوردند
به پالهنگ فروبسته دستشان یکسر
به امر مجلس عالی به حکم دین قویم
شدند بدکنشان چوب دار را زیور
بلی درخت خلافی که کاشتند از پیش
برست و دار شد و مرگ تلخ داد ثمر
ایا سپهبد پیروز جنگ دولت یار
ز مهتران جهان نیست با توکس همبر
به مهتران جهان نسبت تو می نکنم
که هرصفت که کنم هست نسبتی منکر
همان تو را به تو نسبت کنم از آنکه تو را
کسی همال نباشد به عادت و به سیر
امیر رزمی و در رزمها نهاده نشان
وزیر جنگی و در جنگ ها نموده اثر
بدین همایون فتحی که کردهای امروز
به روزگار شدی شهره و به دهر سمر
شنیدهام که پس از فتح مصر، ناپلئون
بهسوی شاههمی خواست کآورد عسکر
در آن زمین تهی قلعهای رسیدش پیش
که پاسبان نبد افزونش از هزار نفر
به گرد قلعه سپه برنشاند و سنگر خاست
به جنگ دست گشود آن سپهبد صفدر
به چند روز، درانداخت جنگ و کوشش کرد
نیافت بهره در آخر به غیر خون جگر
بدان سپاه فراوان و آن شکوه و جلال
ز برگشودن یک حصن دست شست آخر
تو با سپاهی اندک شدی به مرکز ملک
که بد ز فتح وی اندیشه عاجز و مضطر
سپه کشیدی زی ری که سالیان دراز
کسی به گرد وی اندر نکرده بود گذر
به هر نشیبی فوجی ستاده چون عفریت
به هر فرازی توپی کشیده چون اژدر
به نیم روز شکستی سپاه و بستی خصم
که خیره ماند در آن گیر و دار، وهم و فکر
اگر شکار امیران بود گوزن و غزال
تو باز شاه شکاری و میر شیر شکر
توئی که ساعد بیداد را شکستی سخت
توئی که مجلس اسلام راگشودی در
در آفرین تو اینک بهار مدح سرای
یکی چکامه بیاراست همچو عقد درر
به نام، نامهٔ «فتحالفتوح» خواند او را
فرو نگاشته نام سپهبدش به زبر
بدان طریق بگفتم من این قصیده که کفت
«فسانه کشت وکهن شد حدیث اسکندر»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی داستانها و تاریخ شخصیتهای بزرگ مانند سکندر، اسفندیار و ناپلئون میپردازد. شاعر با اشاره به افسانههایی که در مورد این شخصیتها ساخته شده، معتقد است که داستانها و اخبار پیرامون آنها به مرور زمان دستخوش تغییر و تحریف میشوند. او بر این باور است که تلاش و کوشش هر فرد باید برای نفع عمومی و خدمت به مردم باشد، نه فقط برای قدرتطلبی شخصی.
شاعر همچنین به ستایش فرماندهان و مجاهدان تاریخ ایران میپردازد و وقایع جنگهای بزرگی که در تاریخ معاصر رخ داده را توصیف میکند؛ از جمله تلاشهای ستارخان و باقرخان برای برقراری حقوق ملت در برابر ظلم و استبداد. شعر بر اهمیت همت، فداکاری و وطنپرستی تأکید دارد و کارنامههای درخشان این شخصیتها را به عنوان نمونهای از تلاش برای آزادی و عدالت ذکر میکند.
در نهایت، شاعر نتیجه میگیرد که کارهای بزرگ و تلاشهای صادقانه در تاریخ باقی میمانند و به یادگار میمانند، در حالی که افسانهها و اخبار دروغین به مرور زمان فراموش میشوند.
هوش مصنوعی: سخن از سکندر نگو، چرا که در این دیار داستان او به افسانهای تبدیل شده و کهنه شده است.
هوش مصنوعی: وقتی جوان به میدان بیاید، داستانهای قدیمی و بیارزش از بین میروند. همچنین وقتی حقیقت خود را نشان دهد، ساختار و بنیاد خبرها و گفتههای پیشین ویران میشود.
هوش مصنوعی: حرفهای دروغین و بیاساس را نشنو، زیرا داستانها و افسانهها، فقط ساختگی و پریشانکنندهاند و تو را به زحمت نمیاندازند.
هوش مصنوعی: خبر بدهید که اسفندیار چگونه در دروازه گنگ به جنگ رفت و سپاه را راند و چگونه نبرد را آغاز کرد.
هوش مصنوعی: خشایارشا چگونه توانست ارتش خود را از آن تنگنای دریا به اروپا منتقل کند؟
هوش مصنوعی: خبرها میرسند که اسکندر، مرد خردمند یونان، به سرزمین بزرگ آسیای کبیر وارد شده است.
هوش مصنوعی: او در آغاز یک جنگ و نبرد حاضر شد و سپس به تنهایی فرماندهی لشکر را در تمام مناطق بر عهده گرفت.
هوش مصنوعی: او به فکر و تدبیر خود در تلاش بود تا با توجه به اوضاع جهان، بهرهای برای خود به دست آورد و به همین خاطر بیوقفه و پیوسته کوشش میکرد.
هوش مصنوعی: او به خاطر خیر و نیکی خود، کارهای بزرگ انجام میدهد، اما در این کارها نه رضایت خداوند وجود دارد و نه نفعی برای مردم.
هوش مصنوعی: خبرنگاران درباره پیروزیهای ناپلئون اطلاعات و اخبار زیادی ارائه میدهند و به طور گستردهای این مسائل را پوشش میدهند.
هوش مصنوعی: امیر نامآور چگونه در نمسه و ایتالیا گذر کرد و در مصر چه کارهایی انجام داد.
هوش مصنوعی: سپاه چگونه در سرزمین وسیع روسیه به سمت مسکو میراند و آتش و شوری را در آنجا پراکنده میکند؟
هوش مصنوعی: ولی تلاش و کوشش ناپلئون و آن درگیریها تنها برای رسیدن به مقام پادشاهی بود، نه به هدف دیگری.
هوش مصنوعی: چنان که وقتی مجلس عمومی را از بنیاد برچیدند، به آرزوی خوشش به تخت سلطنت رسید.
هوش مصنوعی: کسی که در تلاش است و دارای ویژگیهای بزرگوارانه است، داستانش را از دست نده و از فضیلتهای او بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: به وسیله داستانها و روایتهای فرماندهان اروپایی، به تاریخ و سرنوشت فرماندهان آسیا نگاه کن.
هوش مصنوعی: ببین چگونه این مرد با تلاش و کوشش، تدبیر، هوش و فکر خود در زمانهاش به چه دستاوردی رسید.
هوش مصنوعی: اگر مردی به خاطر خوبیهایش در زندگی به موفقیتهای بزرگی برسد، شگفتآور نیست که سرش به آسمان بلند شود و به افتخارات دست یابد.
هوش مصنوعی: شگفتی در اینجاست که موجودی ساخته شده از خاک، با نواختن ساز دیگران، در خطر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: برای کمک به مردم و یاری رساندن به نوع بشر، گاهی فرد به طور ناآگاهانه به خود آسیب میزند و آسیبهای زیادی به خود میزند.
هوش مصنوعی: شبیه به فرمانده بزرگ و پیروز که در آسمان پیروزیها و موفقیتها میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و جمال او اشاره شود، نشانهای از نیکویی خلق و راستگویی اوست.
هوش مصنوعی: اگر به تلاش و اراده کسی نگاهی بیندازی، میبینی که هر چیزی که اکنون میبینی و تجارب گذشتهای که داری، نتیجه همین اراده و تلاشی است که او انجام داده است.
هوش مصنوعی: اگر به قدرت و شان او اشاره کنی، او یکی از راههای رسیدن به طبرستان را به تو نشان میدهد و نعمتهای فراوانی را به تو ارزانی میدارد.
هوش مصنوعی: هر کسی را که در شمال ایران ببینی، همه به درگاه حاکم میروند و خود را خدمتگذار و بنده او میدانند.
هوش مصنوعی: همه با جان و دل این مرد بزرگ را پدر مینامند و برای او هزاران تحسین میکنند.
هوش مصنوعی: اگر شرافت انسان از اصل و نژاد او ناشی شود، پس چه کسی از آن شخصی که از اصل و نژاد برتری برخوردار است، خوشبختتر خواهد بود؟
هوش مصنوعی: در این بیت، به احمد بن شمیط اشاره شده که عمرش را در خدمت و پشتیبانی از حیدر (امیرالمؤمنین علی علیهالسلام) سپری کرده است و او به خاطر جد گرامیاش مورد ستایش قرار گرفته است. این نشاندهنده وفاداری و ارادت به خانواده و مقام علی (ع) است.
هوش مصنوعی: در آن زمانی که حملهای وحشتناک به وقوع پیوست، در همهجا، به خصوص در خراسان، هزاران حادثه و آشفتگی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: هزاران خانهی بیپناه را به دستور دشمن دین، ترکمنی به سرقت برد.
هوش مصنوعی: با شجاعت و مهارت خود، مانند یک شیر نر قوی و سرکش، به سمت دشمنان حمله کن و از آنها نترس.
هوش مصنوعی: از تیزی باد چنان میماند که مانند آب سرد است و دشمن که به هر سو چون آتشسوزی سرکشی میکند.
هوش مصنوعی: زندانی هر چه بدی از آن کسان که در بندش بودند، گرفت و به ازای آن پولی پرداخت و آنها را به سمت مکانی که باید میرفتند، فرستاد.
هوش مصنوعی: عهدی که با بزرگانی مانند کوکلان و یموت بسته شده است، باعث میشود که از بند اطاعت رهایی یافته و دیگر در قید و بند نباشیم.
هوش مصنوعی: سپس به خاطر خدمت بزرگی که انجام داده، به او پاداشی میدهند و از هر طرف، دعای شب و آرزوهای خوش در سحر را به سوی او میفرستند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن خدمت بزرگ را گزارش دادند، امیر لباس خدمت به وطن نیازمند را به تن کرد و مشغول شد.
هوش مصنوعی: وقتی حال و روز کشور را از ظلم دشمن غمگین میبیند، میبیند که روزهای دشوار وطن از روز مرگ نیز بدتر است.
هوش مصنوعی: وطن به معنای یک جا یا مکان مقدس نیست؛ بلکه به نظر میرسد جایی است که پر از ذلت و نادانی است. همچنین آن را نمیتوان یک منبع ارزشمند دانست، چرا که تنها بر اساس غرور و نادانی انباشته شده است.
هوش مصنوعی: همهی فرمانروایان بدسرشت و بیرحم، و همهی وزیران نادان و ناتوان هستند.
هوش مصنوعی: شاه در یک سو به خاطر ملت چنگ را گشوده، درست مانند این که در پی تیراندازی پرندهای را هدف قرار دهد و آن را به آرامی بگیرد.
هوش مصنوعی: در شهر تبریز، با ثروت و امکاناتی که داری، خود را آماده مقابله با دشمنان کن که از هر طرف به سوی تو میآیند و قدرت زیادی دارند.
هوش مصنوعی: ستارخان و باقرخان همچون رستم دستان و طوسبن نوذر ایستادهاند و تنها به مقابله و مبارزه میپردازند.
هوش مصنوعی: او گفت: حواستان باشد که نمیتوان بیشتر از این در مکانی که کار مردم بیگناه از دست رفته، نشستهاید.
هوش مصنوعی: سپس به سمت رشت حرکت کرد و با سپاهی بزرگ، پرچم مشروطه را در آن دیار برافراشت.
هوش مصنوعی: دلاوران و مجاهدان شجاع در آن سرزمین به قدرت و فراوانی رسیدند.
هوش مصنوعی: امیر به هر کس سلاح مناسبی برای جنگ داد، همانطور که یک جنگجوی ماهر و با تجربه از شیوههای مختلف دفاع و حمله استفاده میکند.
هوش مصنوعی: مخالفان بزرگ در آن سرزمین شکست خوردند و تحت تأثیر دلاوریهای سران قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: زمانی که کار آماده شد، شمشیر فرمانده کشیده شد تا به قصد شروع جنگ و بازپسگیری حق آماده باشد.
هوش مصنوعی: ابتدا، اسب فرمانده به سمت قزوین رفت، اسبی که از ستم دشمن در حال ویرانی بود.
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه پیش رفت و کار را سامان داد، دشمن را محاصره کرد و راه را بر لشگر خود باز کرد.
هوش مصنوعی: ارتش فرمانده به شهر وارد شد، اما مانند آنچه که گفتی، کاروان جواهر به شهر آمده است.
هوش مصنوعی: همه چیز در نظم و ترتیب خاصی قرار دارد و همه به خاطر پاکی و خوبی خود، خوشبخت و خوشنقش هستند.
هوش مصنوعی: این مصرع به این معناست که کسی به خانه فقیران دستبرد نمیزند و از قوانین و دستورات خداوند سرپیچی نمیکند. به عبارت دیگر، در اینجا به احترام به حقوق دیگران و پیروی از اصول الهی اشاره شده است.
هوش مصنوعی: میر رسیده و مجلس بزرگ ملی را آراسته است، و خطیب در جای خود نشسته و سخنرانی خود را آغاز کرده است.
هوش مصنوعی: برخی از خائنان وطن به دستور امیر به دور از این سرزمین به دوزخ رانده شدند.
هوش مصنوعی: پس به محل ظلم و ستم، از خداوندان و بزرگان خواستند که امیر شیر شکر، فرمانروایی کند.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به پایان کار خود رسید، از راه فریب و نیرنگ، چهرهای جدید و متفاوت به خود گرفت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به جنبش مشروطه اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه این جنبش راهی برای صلح و آرامش را به وضوح نشان داد. همچنین بیان میکند که شاید همه از این مسیر آگاه نباشند یا نتوانند آن را درک کنند.
هوش مصنوعی: وقتی ملت را دید که توقف کرده و از جهل و نادانی فاصله میگیرد، به خوشبینی دچار شد و به عهد و پیمان خود پایبند نماند.
هوش مصنوعی: جنبش ملی از سمتهای مختلف به حرکت درآمد و شورش آن به وضوح از هر گوشهای نمایان شد.
هوش مصنوعی: ستارهٔ سهیل از سمت قزوین بر دشت ری میتابد و به خوبی نشاندهندهٔ مقام والای خود است.
هوش مصنوعی: از آن مناطق، به اندازهای عطا کرد که بختیاریها در پی سرنوشت خود به جنب و جوش درآمدند و امور به پیش رفت.
هوش مصنوعی: سردار اسعد، امیر باهوش و دانای زمان، در موقعیتی خاص از شهر قم به سوی منطقهای دیگر خارج شد و تلاش کرد تا جمعیتی را به دور خود جمع کند.
هوش مصنوعی: نیروهای دشمن نیز به کوهها آمدند، در جایی که حالت سختی و مقاومتی به مانند سد اسکندر وجود داشت.
هوش مصنوعی: کوهی بزرگ و پر از مشکلات و dangers در دل خود دارد و همچنین رودی وسیع که درون آن خطرات فراوانی نهفته است.
هوش مصنوعی: در آنجا گروهی از سربازان با توپهای گرد خود، به سوی آن دسته از افراد که تیرهای سخت و سنگین دارند، حملهور شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از توپ و بلندی کوه و تنگی مسیر، هیچگاه تصور نمیکرد که سوارکار بتواند از این موانع عبور کند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سپهبد پیروز و لشکریانش چنان نیستند که تنها در حال دفاع باشند و سپرهای خود را بالا نگهدارند، بلکه آنها آمادهاند که به مبارزه بپردازند و حریف را شکست دهند.
هوش مصنوعی: چند مرد به عنوان پیشرو بیرون رفتند که همگی در میدان جنگ به دنیا آمده بودند.
هوش مصنوعی: با حمایت خوشبختی و برتری سرنوشت، چالشگرها به دمنوش جادههای کوهستانی کرج میروند.
هوش مصنوعی: در اینجا به گروهی کوچک اشاره میشود که پایگاه و قدرتشان تضعیف شده است. مانند پشههایی که به شدت از یک باد سرد و طوفانی فرار میکنند. این تصویر نشاندهنده ضعف و ناتوانی آن گروه در برابر چالشی بزرگ است.
هوش مصنوعی: مجاهدان از آن عبور کرده و به «شه آباد» حمله کردند، همانطور که سپاه تاتار به سمت هری راه میافتد.
هوش مصنوعی: در آن منطقه، لشکر دشمن به سرگردانی افتاد و همه سلاحهای خود را انداختند و عزم خود را برای نبرد از دست دادند.
هوش مصنوعی: ارتش میران از کوهستان خارج شد مانند سیلی که از کوه به پایین میریزد.
هوش مصنوعی: گروه دیلم در خطری ایمن به سوی دشمن حمله کردند و مبارزان لر نیز از راهی مطمئن به آنها پیوستند.
هوش مصنوعی: جنگجویانی شجاع و قوی که در میدان نبرد حاضر میشوند و با قدرت و غیرت مبارزه میکنند.
هوش مصنوعی: همه برای میهن خود جانشان را فدای او کردند و یاد وطن باعث شده که خون خود را بیهوده بریزند.
هوش مصنوعی: همه به دنبال به دست آوردن حقوق و منافع بزرگ هستند، در حالی که مانند فیل های قوی و درشت و شیرهای نر به دنبال اهداف خود میدوند.
هوش مصنوعی: همه با رضایت به سوی جنگ و مبارزه رفتهاند، نه به خاطر الزام و روشهای دیگر.
هوش مصنوعی: در مقابل دروازه ری، نبردهای عظیمی رخ داد که تا مردم آنها را مشاهده نکنند، به حقیقت آن پی نخواهند برد.
هوش مصنوعی: دشمنان از دشت پراکنده شدند و به سمت شهر رفتند تا پناهگاهی بسازند.
هوش مصنوعی: همه در مخفیگاههای خود به محاق رفتند، شبیه ابرهایی که در پشت کوهها پنهان شدهاند. اسلحههایشان آماده است و همچون برق و رعد و برق، قدرتشان نمایان است.
هوش مصنوعی: در هر خیابان، نشانی از دشمنی و کینهجویی وجود دارد و در هر برجی، خصم و دشمنی مانند دیو در کمین نشسته است.
هوش مصنوعی: هزاران مرد وجود دارند و به ازای هر مرد، هزار سلاح و به ازای هر سلاح نیز هزار گلوله وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف گروهی از سربازان پیاده و سواره میپردازد. او اشاره دارد که پیادهنظامهای آموزشدیده به همراه سوارکارانی که در میدان جنگ هستند، به دفاع و مقابله برمیخیزند. در واقع، تصویر زندهای از یک میدان جنگ ایجاد میکند که حاکی از تلاش و آمادگی آنها برای نبرد است.
هوش مصنوعی: نیروهای سلطنت آباد نیز از یک سو به خاطر حفظ شاه خود، برای مقابله با دشمنان آماده شدهاند.
هوش مصنوعی: همه مانند غولهایی هستند که در کار و جادوگری بینظیرند، مانند دیوانی که در ظلمت و افسونگری غرق شدهاند.
هوش مصنوعی: نخستین اقدام میر جهانگیر این بود که به سوی شهر برود تا کارها را راحتتر کند و جنگ را به طور کامل خاتمه دهد.
هوش مصنوعی: مجاهدان و جنگجویان امیر به سرعت و با قدرت به سوی دشمن حمله کردند و در دو طرف به نبرد پرداختند.
هوش مصنوعی: جارچی خبر میدهد که دشمنان از آتش توپخانه نگران هستند و میگویند امیر در حال نزدیک شدن است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به فردی است که بر روی اسب نشسته و در حال عبور از کوه است. در حال عبور از بالای کوه، به پرندهای مانند عقاب اشاره میشود که به نظر میرسد بر لبهی تیز کوه نشسته است. این تصویر زیبایی از سفر و ماجراجویی را به نمایش میگذارد و حس بلندنظری و شجاعت را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: حسام (شمشیر) آماده در دست بدره بار امیر، مانند شاخ نیلوفر بر روی آب رودخانه به آرامی و زیبایی شناور است.
هوش مصنوعی: غیر از شمشیرش که به خاطر خون دشمنان رنگین شده است، نیلوفر آبی و لالهٔ قرمز داده نشدهاند.
هوش مصنوعی: مردی با دلیری و شجاعت پرچمی را به دست گرفته است، مانند اینکه ابرهای شب بر آسمان قرار گرفتهاند و او نیز برای نمایشی بزرگ آماده است.
هوش مصنوعی: امیر و سردار اسعد به سمت دشمن حمله کردند و آنها را شکست دادند.
هوش مصنوعی: گروه و نیروهای ولی خدا را گویی به باد پاییزی تشبیه کردهای، که دشمن دین را همچون درختی خشک کرده و جان او را از برگهایش تهی کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی باد شدید و سهمگینی بوزد، هیچ چیزی از درخت باقی نخواهد ماند؛ نه برگ و نه شاخه.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، دشمنان در میان شهر به شدت حمله کرده و به جان او (نظامی یا فرمانده) آسیب میرسانند.
هوش مصنوعی: امیر راد در آن شلوغی و هیاهو به سمت مجلسی که در حال بررسی و کنکاش بود، رفت و راهی را پیدا کرد تا از خودش دفاع کند.
هوش مصنوعی: بر روی آن زمین پر برکت، به شوق بوسهای زدم و با تمام وجود، درگاه بلند مرتبهاش را در آغوش گرفتم.
هوش مصنوعی: چرا ای بهترین آرزوها نزار و بیحال شدهای؟ چه دلیلی دارد که ای دلبر عزیز، رویت را پنهان کردهای؟
هوش مصنوعی: به درگاه تو ای محل عدالت، آن نگاهی برایم اهمیت دارد که به زائر سختکوش میشود.
هوش مصنوعی: سپس او به نبرد آمد و فرمان داد که دلاوران به جان دشمن بتازند.
هوش مصنوعی: جنگجویان از دو طرف به دشمن حمله کردند و شور و غوغای شدید به پا شد.
هوش مصنوعی: چشم کیوان به خاطر تیرهای شکارچیان نابینا شد و گوش آسمان از صدای توپهای سنگین ناشنوا گشت.
هوش مصنوعی: از دژهای بلند و کاخهای زیبا، دشمن شعلههای خشم را به درون شهر پرتاب کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که ستارهٔ خوشنشان و بخت نیک در کنار هم باشند، خطر و آسیب به لشکر پیروز نمیرسد.
هوش مصنوعی: سه روز جنگ ادامه داشت و در پایان کار، پیروزی نصیب فرمانده سپاه شد.
هوش مصنوعی: دو گروه از دشمن آسیب دیدند، گروهی درگیر خستگی شدند و گروه دیگر با سرعت به کوه و درختان فرار کردند.
هوش مصنوعی: دشمن بزرگ ملت مجبور به فرار شد و تاج و سلطنت را به پسرش سپرد.
هوش مصنوعی: سپس در مکانی نشسته و با دل خوش دربارهی مسائل مهم با سران و فرمانروایان، که به دین اهمیت میدهند، گفتگو کرد.
هوش مصنوعی: از خائنان فاسد، لحظهای را به دست آوردند که با دستهایی سست و بینوا به زمین افتاده بودند.
هوش مصنوعی: به دستور مقام عالی و بر اساس قوانین دینی، افرادی که به بدی رفتار کردهاند، به مجازات محکوم شدند و چوبههای دار به عنوان نماد تنبیه برای آنها آماده شد.
هوش مصنوعی: بله، درخت نادرستی که کاشتند، از قبل رشد کرده و بزرگ شد و به بار تلخ خویش رسید.
هوش مصنوعی: آیا سردار پیروزی که در جنگها موفق است، در میان بزرگان جهان تنها نیست؟
هوش مصنوعی: من به بزرگترهای دنیا نمیگویم که چه نسبتی با تو دارم، زیرا هر صفتی که بیان کنم، تنها به نوعی انکار آن نسبت میباشد.
هوش مصنوعی: من تو را تنها به خودت مقایسه میکنم، زیرا هیچکس از نظر عادت و رفتار شبیه تو نیست.
هوش مصنوعی: امیر رزمی در میدانهای جنگ نشان وزیر جنگ را بر دوش دارد و در نبردها اثر و نشانهای از خود باقی گذاشته است.
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزی بزرگت امروز در جهان مشهور شدهای و نامت در تاریخ جاودانه گشته است.
هوش مصنوعی: شنیدهام که پس از تسخیر مصر، ناپلئون به سوی شاه همی خواست تا سپاهی بیاورد.
هوش مصنوعی: در آن سرزمین خالی، دژ یا قلعهای به چشمش آمد که نگهبانش از هزار نفر هم کمتر بود.
هوش مصنوعی: سپهبد صفدر به دور قلعه قرار گرفت و سنگرهایی برای جنگ آماده کرد و به نبرد آغازید.
هوش مصنوعی: چند روزی در تلاش و کوشش بود، اما در نهایت نتیجهای جز درد و رنج حاصل نکرد.
هوش مصنوعی: بدان که با وجود سپاهی بزرگ و آن عظمت و شکوه، همه اینها به خاطر گشایش یک دژ به دست شست آخر است.
هوش مصنوعی: تو با نیرویی کم به قلب سرزمین قدرت رسیدی، در حالی که دیگران از دستیابی به پیروزی در این میدان ناتوان و در تنگنا هستند.
هوش مصنوعی: تو در جستجوی او به راهی رفتی که سالهای طولانی کسی نتوانسته بود در آنجا قدم بگذارد.
هوش مصنوعی: در هر نقطهای که پایین بروی، گروهی مانند دیو ایستادهاند و در هر نقطهای که بالا بروی، توپی مانند مار به جلو کشیده شده است.
هوش مصنوعی: در وسط روز، تو توانستی سپاه را شکست دهی و دشمن را محاصره کنی به طوری که در آن وضعیت گیج و متحیر ماند. تفکر و خیال او در آن لحظه از او دور شده بود.
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که امیران شکار کنند، در آن صورت گوزن و غزال شکار آنها خواهد بود، اما تو خود را به عنوان یک شکارچی باارزش و برجسته میدانی که حتی قویتر و توانمندتر از شیر هستی.
هوش مصنوعی: تو هستی که ظلم و ستم را از بین بردی و مجلسی برای برپایی اسلام تشکیل دادی.
هوش مصنوعی: در زیبایی تو، حالا بهار است. مدح تو را به گونهای نظم و ترتیب دادهام که همچون یک عروسی با جواهرات درخشان میباشد.
هوش مصنوعی: او نامهای به نام «فتح الفتوح» را خواند و نام سپهبد خود را در بالای آن نوشته بود.
هوش مصنوعی: من این شعر را در آن مسیر گفتم که میگوید: «قصه ای که گفته شده، به یادگار مانده و سخنان اسکندر قدیمی شده است.»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.