دادهام دل تا مرا یک بوسه آن دلبر دهد
ور دل دیگر دهم او بوسهٔ دیگر دهد
چون مرا نبود دلی دیگر، دهم جان تا مگر
بوسهٔ دیگر مرا زان لعل جانپرور دهد
در بهای بوسه بدهم سیم اشک و زر چهر
گرکسی اندر بهای بوسه سیم و زر دهد
ز اشک چشم و زردی رخسار، او را سیم و زر
هرچه افزونتر دهم، او بوسه افزونتر دهد
گرنه او گوهرفروش است از لب و دندان، چرا
گه مرا مرجان فروشد گه مرا گوهر دهد
گر ندارد لعل او شیرینی شکر، چرا
چو بخائی لعل او شیرینی شکر دهد
ور ندارد طرهٔ او بوی مشکتر، چرا
چون به بویی طرهٔ او بوی مشک تر دهد
مه گر آن آراستهمنظر ببیند نیم شب
بوسهها باید بر آن آراسته منظر دهد
چشم اوبا خنجرمژگان بریزد خون خلق
درکف مستی چنین، یارب که این خنجر دهد؟
گشت دلبر با دل من عاقبت نامهربان
کیست آنکو دل بدین نامهربان دلبر دهد
روز و شب بر رغم من دربر، دهد جای رقیب
چون من آیم در بر او جای من بر در دهد
نه مرا از ساعد سیمین خود بالین کند
نه مرا از طرهٔ مشکین خود بستر دهد
بوسه گرخواهم ازو نی رایگان بخشد به من
نی به پاداش مدیح حجهٔ داور دهد
سالها خمیده پشت نیلگون چرخ بلند
تا مگر یک بوسه بر خاک در حیدر دهد
*
*
نیست با من همسر آن شاعر که بی کابین و عقد
بکر طبع خویش را هر دم به صد شوهر دهد
شاعر فحل خراسانم که در دریای نظم
طبع من کشتی فرستد فکر من لنگر دهد
گر معزی دیده بود این شعر من کی گفته بود
«چیست آن آبی که او را گونهٔ آذر دهد»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به عشق و تمنای بوسه از محبوب خود میپردازد. او میگوید که دل خود را به او میدهد تا یک بوسه بگیرد و حتی اگر دل دیگری بدهد، باز هم میخواهد بوسهای دیگر بگیرد. هر چه بیشتر به محبوب عرض ارادت کند، او نیز بیشتر به او بوسه میدهد. شاعر به زیبایی محبوب و خواص آن اشاره میکند و میگوید حتی در مقابل بوسه، حاضر است اشک و زر بدهد. او از محبت و بیمهری محبوب صحبت میکند و احساس ناامیدی و حسرت را به تصویر میکشد. شاعر در نهایت به سالهای طولانی تلاش و آرزو برای یک بوسه در زندگی اشاره میکند، در حالی که از بیوفایی و نداشتن همسر سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من قلبم را به او دادهام تا یک بوسه از آن دلبر بگیرم، و اگر دوباره قلبی بدهم، او نیز بوسهای دیگر خواهد داد.
هوش مصنوعی: وقتی هیچ دلی جز دل خودم ندارم، تمام وجودم را میدهم تا شاید کسی دوباره بوسهای از آن سنگ سرخ زیبا به من بدهد که جانم را nourishes میکند.
هوش مصنوعی: اگر برای یک بوسه، سیم و طلا بدهم، به خاطر زیبایی کسیست که اگر کسی برای همان بوسه، سیم و طلا بپردازد.
هوش مصنوعی: اگر من به او از دارایی و ثروت بیشتر بپرسانم، باز هم او با بوسههای بیشتری به من پاسخ خواهد داد. این نشان میدهد که محبت و عشق او با چیزهای مادی قابل مقایسه نیست و ارزش واقعی در احساسات و عشق او نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر او از لب و دندانش همچون جواهرفروشی میفروشد، پس چرا به من مرجان میدهد و گوهری به من نمیدهد؟
هوش مصنوعی: اگر آن لعل او طعم شیرینی شکر را نداشته باشد، پس چرا مانند شکر، جلوهگری میکند و حس شیرینی را به ما میدهد؟
هوش مصنوعی: اگر موی او بوی مشکتر نداشته باشد، پس چرا هنگامی که بوی او را حس میکنم، بویی شبیه مشک میدهد؟
هوش مصنوعی: اگر ماه آن چهره زیبا را ببیند، در نیمه شب باید بر آن چهره زیبا بوسه بزند.
هوش مصنوعی: چشم او با نگاهش مثل یک خنجر میزند و باعث میشود که مردم به خاطر زیباییاش دچار درد و رنج شوند. ای یارا، چه کسی میتواند به این سرنوشت تلخ پایان دهد؟
هوش مصنوعی: دلبر من که نامهربانی میکند، در نهایت چه کسی است که دلش را به این دلبر نامهربان بسپارد؟
هوش مصنوعی: روز و شب به رغم من، رقیب در آغوش میگیرد، اما وقتی من به سراغ او میروم، در واقع جای من به او میرسد.
هوش مصنوعی: نه با دستهای نقرهایش مرا در آغوش میگیرد و نه با موهای مشکیاش برایم آرامش و آسایش فراهم میکند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از او بوسهای بگیرم، نباید انتظار داشته باشم که رایگان به من ببخشد؛ بلکه باید به پاس ستایش و تمجید از او، چیزی در مقابلش تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: سالها با کمر خمیده زیر بار دوران، منتظر است تا شاید یک بار بر خاک حیدر، یک بوسه بزند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید تلاش کرد و خود را با شرایط جدید وفق داد، زیرا تغییرات و تحولات همواره در حال رخ دادن هستند.
هوش مصنوعی: من همسر شاعری نیستم که بدون قرارداد و بدون هیچ تعهدی، به راحتی خلاقیت و نبوغ خود را هر لحظه به چندین نفر ارائه دهد.
هوش مصنوعی: من شاعر معروف خراسان هستم و وقتی فکر و اندیشهام را به نوشتن میآورم، مانند کشتیای که در دریای شعر حرکت میکند، حس و حال جالبی پیدا میکنم. اندیشههایم مانند لنگری هستند که این کشتی را ثابت نگه میدارند.
هوش مصنوعی: اگر معزی این شعر من را میدید، حتماً میپرسید که آن آب چیست که باعث میشود چهرهاش رنگ آتشین بگیرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چیست آن آبی که رخ را گونهٔ آذر دهد
تلخی او عیش را شیرینی شکّر دهد
تلخ دیدستی که شیرینی فزاید عیش را
آب دیدستی که رخ را گونهٔ آذر دهد
آفتاب است او که مجلس گرم گرداند همی
[...]
لعل شیرینت دهانرا لذت شّکر دهد
زلف پرچینت روانرا نکهت عنبر دهد
جان شیرین چون حلاوت از تو یابد دور نیست
گر لب لعلت دهانرا لذّت شکر دهد
سرو سیمین تو دل را مایل طوبی کند
[...]
تا دمی دامان وصلش دست شوقم سر دهد
هر زمان بهر فریبم وعده دیگر دهد
دل زعشقم جمع کرده و راندم از کوی خویش
همچو صیّادی که صید نیم بسمل سر دهد
تاب چون آرم، که یاد مهربانیهای او
[...]
غم مرا چون عود شبها جای در مجمر دهد
پهلو از بی آب تابی پشت بر بستر دهد
اهل عالم را نشان از شورش محشر دهد
گر دلم از سینه آه آتشین را سر دهد
زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد
بهر کشتن معجز لعلش حیات از سر دهد
خواهم از لعلش به صد زاری اگر آب حیات
در گلوی تشنهام آب از دم خنجر دهد
در خرابات مغان پیمانه گر قسمت کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.