گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

داده‌ام دل تا مرا یک بوسه آن دلبر دهد

ور دل دیگر دهم او بوسهٔ دیگر دهد

چون مرا نبود دلی دیگر، دهم جان تا مگر

بوسهٔ دیگر مرا زان لعل جان‌پرور دهد

در بهای بوسه بدهم سیم اشک و زر چهر

گرکسی اندر بهای بوسه سیم و زر دهد

ز اشک‌ چشم و زردی‌ رخسار، او را سیم و زر

هرچه افزونتر دهم‌، او بوسه افزونتر دهد

گرنه او گوهرفروش است از لب و دندان‌، چرا

گه مرا مرجان فروشد گه مرا گوهر دهد

گر ندارد لعل او شیرینی شکر، چرا

چو بخائی لعل او شیرینی شکر دهد

ور ندارد طرهٔ او بوی مشک‌تر، چرا

چون به بویی طرهٔ او بوی مشک تر دهد

مه گر آن آراسته‌منظر ببیند نیم شب

بوسه‌ها باید بر آن آراسته منظر دهد

چشم اوبا خنجرمژگان بریزد خون خلق

درکف مستی چنین‌، یارب که این خنجر دهد؟

گشت دلبر با دل من عاقبت نامهربان

کیست آنکو دل بدین نامهربان دلبر دهد

روز و شب بر رغم من دربر، دهد جای رقیب

چون من آیم در بر او جای من بر در دهد

نه مرا از ساعد سیمین خود بالین کند

نه مرا از طرهٔ مشکین خود بستر دهد

بوسه گرخواهم ازو نی رایگان بخشد به من

نی به پاداش مدیح حجهٔ داور دهد

سال‌ها خمیده پشت نیلگون چرخ بلند

تا مگر یک بوسه بر خاک در حیدر دهد

*‌

*

نیست با من همسر آن شاعر که بی کابین و عقد

بکر طبع خویش را هر دم به صد شوهر دهد

شاعر فحل خراسانم که در دریای نظم

طبع من کشتی فرستد فکر من لنگر دهد

گر معزی دیده بود این شعر من کی گفته بود

«‌چیست آن آبی که او را گونهٔ آذر دهد»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

چیست آن آبی‌ که رخ را گونهٔ آذر دهد

تلخی او عیش را شیرینی شکّر دهد

تلخ دیدستی‌ که شیرینی فزاید عیش را

آب دیدستی که رخ را گونهٔ آذر دهد

آفتاب است او که مجلس گرم‌ گرداند همی

[...]

خواجوی کرمانی

لعل شیرینت دهانرا لذت شّکر دهد

زلف پرچینت روانرا نکهت عنبر دهد

جان شیرین چون حلاوت از تو یابد دور نیست

گر لب لعلت دهانرا لذّت شکر دهد

سرو سیمین تو دل را مایل طوبی کند

[...]

میلی

تا دمی دامان وصلش دست شوقم سر دهد

هر زمان بهر فریبم وعده دیگر دهد

دل زعشقم جمع کرده و راندم از کوی خویش

همچو صیّادی که صید نیم بسمل سر دهد

تاب چون آرم، که یاد مهربانیهای او

[...]

سیدای نسفی

غم مرا چون عود شبها جای در مجمر دهد

پهلو از بی آب تابی پشت بر بستر دهد

اهل عالم را نشان از شورش محشر دهد

گر دلم از سینه آه آتشین را سر دهد

طغرل احراری

زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد

بهر کشتن معجز لعلش حیات از سر دهد

خواهم از لعلش به صد زاری اگر آب حیات

در گلوی تشنه‌ام آب از دم خنجر دهد

در خرابات مغان پیمانه گر قسمت کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه