ای مرکز دایرهٔ امکان
وی زبدهٔ عالم کون و مکان
تو شاه جواهر ناسوتی
خورشید مظاهر لاهوتی
تا کی ز علایق جسمانی
در چاه طبیعت تن مانی؟
تا چند، به تربیت بدنی
قانع به خزف ز در عدنی؟
صد ملک ز بهر تو چشم به راه
ای یوسف مصری، به در آی از چاه
تا والی مصر وجود شوی
سلطان سریر شهود شوی
در روز الست، بلی گفتی
امروز، به بستر لا خفتی
تا کی ز معارف عقلی دور
به ز خارف عالم حس، مغرور؟
از موطن اصل، نیاری یاد
پیوسته، به لهو و لعب دلشاد
نه اشک روان، نه رخ زردی
الله الله، تو چه بیدردی!
یک دم، به خود آی و ببین چه کسی
به چه دل بستهای، به که همنفسی
زین خواب گران، بردار سری
برگیر ز عالم اولین، خبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی و تبیین معنای عمیق وجود و هدف زندگی انسان میپردازد. شاعر به عنوان مرکز هستی، انسان را به یادآوری موطن اصلی خود دعوت میکند و از او میخواهد که از علایق دنیوی و جسمانی فاصله بگیرد. او تأکید میکند که انسان میتواند به مقامهای عالی برسد و از خواب غفلت بیدار شود. در نهایت، شاعر به روح جستجوگر انسان اشاره میکند و او را به تفکر درباره خود و ارتباطش با حقیقت الهی فرا میخواند. این دعوت به خودآگاهی و بیداری از خواب غفلت یکی از مضامین کلیدی این شعر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.