گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شیخ بهایی

اشف قلبی، ایها الساقی الرحیم

بالتی یحیی بها العظم الرمیم

زوج الصهباء بالماء الزلال

واجعلن عقلی لها مهرا حلال

بنت کرم تجعلن الشیخ شاب

من یذق منها عن الکونین غاب

خمرة من نار موسی نورها

دنها قلبی و صدری طورها

قم فلاتمهل، فما فی‌العمر مهل

لا تصعب شربها و الامر سهل

قم فلاتمهل فان الصبح لاح

والثریا غربت والدیک صاح

قل لشیخ قلبه منها نفور

لا تخف، فالله تواب غفور

یا مغنی ان عندی کل غم

قم والق النار فیها بالنغم

یا مغنی قم فان العمر ضاع

لا یطیب العیش الا بالسماع

انت ایضا یا مغنی لا تنم

قم واذهب عن فؤادی کل غم

غن لی دورا، فقد دار القدح

والصبا قد فاح والقمری صدح

واذکرن عندی احادیث الحبیب

ان عیشی من سواها لا یطیب

واذکرن ذکری احادیث الفراق

ان ذکر البعد مما لا یطاق

روحن روحی باشعار العرب

کی یتم الحظ فینا والطرب

وافتحن منها بنظم مستطاب

قلته فی بعض ایام الشباب

قد صرفنا العمر فی قیل و قال

یا ندیمی! قم فقد ضاق المجال

ثم اطربنی باشعار العجم

و اطردن همتا علی قلبی هجم

وابتداء منها ببیت المثنوی

للحکیم المولوی المعنوی

« بشنو از نی، چون حکایت می‌کند

وز جدایی‌ها، شکایت می‌کند»

قم و خاطبنی بکل الالسنه

عل قلبی ینتبة من ذی السنه

انه فی غفلة عن حاله

خائض فی قیله مع قاله

کل ان فهو فی قید جدید

قائلا من جهله: هل من مزید

تائه فی الغی قد ضل الطریق

قط من سکرالهوی لا یستفیق

عاکف دهرا، علی اصنامه

تنفر الکفار من اسلامه

کم انادی و هو لایسقی یصغی؟ التناد

وافادی، وافادی، وافاد

یا بهائی اتخذ قلبا سواه

فهو ما معبوده الا هواه

هر چه از حق باز دارد ای پسر

نام کردن، نان و حلوا، سر به سر

گر همی خواهی که باشی تازه‌جان

رو کتاب نان و حلوا را بخوان