گنجور

 
شیخ بهایی

اگر کنم گله من از زمانهٔ غدار

به خاطرت نرسد از من شکسته غبار

به گوش من، سخنی گفت دوش باد صبا

من از شنیدن آن، گشته‌ام ز خود بیزار

که بنده را به کسان کرده‌ای شها! نسبت

که از تصور ایشان مرا بود صد عار

شها! شکایت، خود نیست گرچه از آداب

ولی به وقت ضرورت، روا بود اظهار

رواست گر من از این غصه خون بگریم، خون

سزاست گر من از این غصه، زار گریم، زار

بپرس قدر مرا، گرچه خوب می‌دانی

که من گلم، گل؛ خارند این جماعت، خار

من آن یگانهٔ دهرم که وصف فضل مرا

نوشته منشی قدرت، به هر در و دیوار

به هر دیار که آیی، حکایتی شنوی

به هر کجا که روی، ذکر من بود در کار

تو قدر من نشناسی، مرا به کم مفروش

بهائیم من و باشد بهای من بسیار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت

هر آینه چو همه می‌خورد گل آرد بار

به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست

به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار

دقیقی

مدیح تا به بر من رسید عریان بود

ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از دقیقی
عنصری

چنین نماید شمشیر خسروان آثار

چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار

به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان

که راستگوی‌تر از نامه تیغ او بسیار

چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

قوی کننده دین محمد مختار

یمین دولت محمود قاهر کفار

چو بازگشت به پیروزی از در قنوج

مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار

هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

فغان ز دست ستمهای گنبد دوار

فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار

چه اعتبار بر این اختران نامعلوم

چه اعتماد بر این روزگار ناهموار

جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه