گنجور

 
آذر بیگدلی

صاحبا! ای ز دیدن رویت

یافته چشم اهل بینش نور

چندی از دوری تو بینایی

کم شد از چشم من، ز چشم تو دور

خواستم از تو گر یکی عینک

نه طمع بود، بود این منظور

کآییم تا همیشه پیش نظر

دور افتم گرت ز بزم حضور

کردی از عین مردمی نظری

که نخواهد شد از نظر مستور

عینکی سوی من فرستادی

عینکی صاف، صافتر ز بلور

حبذا عینکی که نورش کرد

عینک مهر و ماه را بینور

مرحبا ز آن دو چشمه ی روشن

که از او آب خورده نرگس حور

جا چو دادم بدیده اش، جوشید

چشمه ی نور ازین دو چشمه ی شور

بعد از این هر طرف نظاره کنم

یکنظر نیستی ز چشمم دور

تا بود چشم مهر و مه روشن

روز نورانی و شب دیجور

دوستت را دو چشم روشن باد

دشمنت را دو دیده بادا کور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

گاه اقبال آبگینه خنور

بستاند ز تو عدو به بلور

ناصرخسرو

ای کهن گشته در سرای غرور

خورده بسیار سالیان و شهور

چرخ پیموده بر تو عمر دراز

تو گهی مست خفته گه مخمور

شادمانی بدان که‌ت از سلطان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

رخ چو لاله شکفته بر گل سور

زلف چون میغ در شب دیجور

یابد از رنگ آن بهار بها

خیزد از بوی این بخار بخور

ویل کرده بر غم رنج مرا

[...]

مسعود سعد سلمان

مملکت را به نصرت منصور

روزگاری پدید شد مشهور

عارض ملک پادشا که ازوست

رایت او چو نام او منصور

نور عدلش زمانه را سایه ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

این بهار طرب نهال سرور

که به فرمان شاه شد معمور

روضه عشر تست و بیضه لهو

موقف رامش است و موضع سور

آب او آب زمزم و کوثر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه