نهی چو نام سگ خود، به من مرا طلبی
نهم به پای سگت سر، به عذر بیادبی
وگرنه خون کنمش، گر بود دلت از سنگ؛
به نالهٔ سحری و، به آه نیمهشبی
به خنده چون گذری از برم، مشو غافل
ز اشک گوشهٔ چشمی و آه زیر لبی
عجب مدان که غلام ایاز شد محمود
بود ز بازی عشق این کمینه بوالعجبی
کند ز شیرهٔ عناب لب، دهان شیرین
کسی که تلخ شدش کام از می عنبی
به غیر من، که از آن لب شنیدهام دشنام
که تلخکام شود از حلاوت رطبی؟!
چگونه درد خود آذر به یار خود گویم؟!
حدیث او همه ترکی و، حرف من عربی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان عشق و حسرت خود میپردازد. او از یک طرف به محبوبش میگوید که اگر به او بیاحترامی کند، ممکن است عواقب بدی داشته باشد. از سوی دیگر، شاعر به تلخی و درد دل خودش اشاره میکند و میگوید که چگونه نمیتواند احساساتش را به محبوب منتقل کند، چون زبانشان متفاوت است. او همچنین به عشق و بازیهای آن اشاره میکند و اینکه این عشق میتواند حلاوت و تلخی را به همراه داشته باشد. در نهایت، شاعر به بوالعجبی از عشق و تأثیرات آن بر روح و روانش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که از کسی میخواهی نام سگ خود را به یاد نیاورد، چطور میتوانی از من بخواهی که به خاطر ادب، خود را در مقابل سگت قرار دهم؟
هوش مصنوعی: اگر دل تو سنگ باشد، من او را خونین میکنم؛ با نالهٔ صبحگاهی و آه شبانه.
هوش مصنوعی: وقتی که با لبخند از کنارم میگذری، فراموش نکن که در عمق چشمانم اشکی و در دل من آهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: تعجب نکن که ایاز، غلام محمود، به خاطر عشق به او به چنین جایگاه بالایی رسیده است. این خود نشاندهندهی شگفتی عشق است.
هوش مصنوعی: عسل و شیرینی لبها از شیره عناب گرفته میشود، اما کسی که به می عنبی تلخ شده و کامش تلخ است، دیگر این شیرینی را نمیچشد.
هوش مصنوعی: به جز من، که از آن لب شیرین چنین بدی شنیدهام، چه کسی میتواند از طعم شیرینی رطبی تلخکام شود؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم ناراحتیام را به محبوبم بگویم؟ او به زبان ترکی صحبت میکند و من با زبان عربی حرف میزنم!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم صلای بیادبی
مسبب سبب این جا در سبب بربست
[...]
دلا تفرج فردوس اگر همی طلبی
بیا و نزهت فردوس بین در این طنبی
ببین زپر تو جام پر از عجایب او
بچرخ آنیه گون بر هزار بوالعجبی
چو گفتمش طنبی عقل رهنمایم گفت
[...]
اگر ز محنت دنیا خلاص میطلبی
بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی
چنان به آب عنب تشنهام که صورت آن
برون نمیرودم از حدیقة عنبی
شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد
[...]
به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی
بریز باده حمرا به شیشه حلبی
چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس
هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی
همیشه حسن سبب را بجان خریدارم
[...]
نشان جام جم و آب خضر می طلبی
ز شیشه حلبی و باده عنبی
چه شد ز کوی تو گر یک دو روز ماندم دور
لدیک روحی و قلبی الیک منقلبی
اگر چه پایه قدرت فراز کیوان است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.