من و دردت، که درمان من است این؛
چه درمان؟ راحت جان من است این!
من و افغان، دلت گر مهربان شد؛
که از تأثیر افغان من است این!
زدم دستش بدامان، گفت از ناز:
بکش دستت، که دامان من است این
نهان از زخم تیرش مردم، اما
نگفتم کار جانان من است این
ولی ترسم که چون پیکان ز خاکم
کشد، گوید که: پیکان من است این!
مپرس ای همدم، این زرکش قبا کیست؟!
گدایش من، که سلطان من است این!!
بجانم دایم از دست دل آذر
مگو دل، دشمن جان من است این!!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.