گاهیم به لطف می نوازی
گاهیم به قهر میگدازی
در معرض قهر و لطف تو من
زان میسوزم که مینسازی
چون چنگ دو تا شدم به عشقت
بنواز مرا به دلنوازی
ای ساقی عشق جام در ده
کین توبهٔ ماست بس مجازی
این کار ازین بسی بهستی
گر توبهٔ ماستی نمازی
در ده می عشق تا زمانی
از سر بنهیم سرفرازی
زنار نهاد بر کشیدیم
در حلقه کنیم خرقه بازی
عطار خموش و غصه می خور
قصه چه کنی بدین درازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حسنی چو دعا به سر فرازی
زلفی چو قضا به دست یازی
طبع رخ اوست دل ربودن
رسم لب اوست دلنوازی
زنگی دو زلف کافر او
[...]
یا من بعیونه یوازی
حوراء رعت ربی الحجاز
ای کار لب تو دلنوازی
چون با من خسته دل نسازی؟
اکمام ملاحة و حسن
[...]
کار من و تو بدین درازی
کوتاه کنم که نیست بازی
ای عهد تو جمله نانمازی
مهر تو چو صبر من مجازی
در پای هزار محنت افکند
عشق تو مرا، بدست بازی
از زلف تو وام گرد گوئی
[...]
نی کار کسی ست عشقبازی
کو دل ننهد به جانگدازی
عشقی که نه جان دهند در وی
بازی باشد، نه عشقبازی
می آیی و می چکد ز تو ناز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.