پروانه شبی ز بی قراری
بیرون آمد به خواستاری
از شمع سؤال کرد کاخر
تا کی سوزی مرا به خواری
در حال جواب داد شمعش
کای بی سر و بن خبر نداری
آتش مپرست تا نباشد
در سوختنت گریفتاری
تو در نفسی بسوختی زود
رستی ز غم و ز غمگساری
من ماندهام ز شام تا صبح
در گریه و سوختن به زاری
گه میخندم ولیک بر خویش
گه میگریم ز سوکواری
میگویندم بسوز خوش خوش
تا بیخ ز انگبین برآری
هر لحظه سرم نهند در پیش
گویند چرا چنین نزاری
شمعی دگر است لیک در غیب
شمعی است نه روشن و نه تاری
پروانهٔ او منم چنین گرم
زان یافتهام مزاج زاری
من میسوزم ازو تو از من
این است نشان دوستداری
چه طعن زنی مرا که من نیز
در سوختنم به بیقراری
آن شمع اگر بتابد از غیب
پروانه بسی فتد شکاری
تا میماند نشان عطار
میخواهد سوخت شمع واری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی پروانهای است که به شمع نزدیک میشود و از او دربارهی درد و رنجش میپرسد. پروانه نگران سوختن خود در آتش شمع است و از شمع میخواهد تا بگوید چرا او را اینگونه میسوزاند. شمع پاسخ میدهد که پروانه از سوز و سوختن بیخبر است و تنها در یک لحظه درد میکشد، در حالی که او (شمع) همواره در سوختن و اندوه است. شمع به پروانه میگوید که سوز و گدازش نشانهای از عشق است. در نهایت، شاعر به این موضوع میپردازد که ارتباط و وابستگی میان آنها عمیق و واقعی است؛ هر دو در سوختن و عشق، دوشادوش یکدیگرند.
هوش مصنوعی: پروانهای در شب به خاطر بیتابیاش به سمت چیزی که میخواست بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: شمع از خودش پرسید که تا چه زمانی باید برای دیگری بسوزد و به وضعیتی ذلتبار ادامه دهد.
هوش مصنوعی: شمعی که بدون سر و مدلی است، در حال پاسخ دادن است و تو از این موضوع بیخبری.
هوش مصنوعی: به آتش نزدیک نشوید، زیرا که اگر در آن گرفتار شوید، درد و رنجی خواهید داشت.
هوش مصنوعی: تو بهسرعت از غم و اندوه رهایی یافتی و این باعث شد که در یک لحظه احساس آرامش کنی.
هوش مصنوعی: من از شب تا صبح در حال گریه و سوز و گداز هستم و به شدت ناراحتم.
هوش مصنوعی: گاهی میخندم، اما این خنده فقط ظاهر است و در درونم غم و اندوه موج میزند. گاهی هم به شدت روحیهام خراب است و اشکهایم سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: میگویند اگر با شادی و خوشحالی زندگی کنی، میتوانی به بهترین چیزها دست پیدا کنی و موفقیتها را به دست آوری.
هوش مصنوعی: هر لحظه بر سر من مینهد و میگوید که چرا اینگونه غمگین و پژمردهای؟
هوش مصنوعی: شمعی دیگر وجود دارد که در دنیای پنهان است؛ نه روشنایی دارد و نه تاریکی.
هوش مصنوعی: من همچون پروانهای هستم که از شدت عشق و محبت، به سوز و گداز افتادهام و حال و روزم به شدت دلتنگ و غمگین است.
هوش مصنوعی: من به خاطر او میسوزم و تو به خاطر من. این نشانهای از عشق و محبت ماست.
هوش مصنوعی: چرا به من خُرده میگیری وقتی خودم هم در آتش اشتیاق و ناراحتی میسوزم؟
هوش مصنوعی: اگر آن شمع از عالم غیب نورافشانی کند، پروانههای زیادی برای شکار آن به سمتش خواهند آمد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نشان عطار وجود دارد، باید صبر کرد و در انتظار بود؛ مانند شمعی که به آرامی در حال سوختن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
با نصرت و فتح و بختیاری
با دولت و عز و کامگاری
سلطان ملک ارسلان مسعود
بنشست به تخت شهریاری
دولت کردش به ملک نصرت
[...]
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارم
گرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس ندارد
[...]
روح الله با تو خرسواری
روح القدست رکاب داری
از مطبخ تو سپهر، دودی
وز موکب تو زمین، غباری
در شرح رموز غیب گویت
[...]
تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.