سر عشقت مشکلی بس مشکل است
حیرت جان است و سودای دل است
عقل تا بوی می عشق تو یافت
دایما دیوانهای لایعقل است
بر امید روی تو در کوی تو
پای عاشق تا به زانو در گل است
منزل اندر هر دو عالم کی کند
هر که را در کوی عشقت منزل است
هست عاشق لیک هم بر خویشتن
هر که از عشق تو یک دم غافل است
گفتهای حاصل چه داری از غمم
می به نتوان گفت آنچم حاصل است
تا دلم در دام عشقت اوفتاد
در میان خون چو مرغی بسمل است
معطلی مطلق تویی در ملک عشق
هر دو عالم دستهای سایل است
تا گشادی بر دل عطار دست
بر دل عطار بندی مشکل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به مسائل عشق و مشکلات مرتبط با آن میپردازد. او میگوید که عشق، حیرت و چالشهایی برای جان و دل به همراه دارد. عقل انسان در برابر عطر عشق دیوانه میشود و عاشق حتی در خیابان عشق به زانو افتاده و در گل مانده است. برای کسی که در کوی عشق منزل دارد، هیچ دو جهانی وجود ندارد. عشق میتواند فرد را به شدت درگیر و غرق در درد کند و در این میان، معطلی و ناامیدی از دست عشق نمایان است. در نهایت، فرد عاشق در وضعیت دشواری قرار دارد و به نوعی در دام عشق گرفتار آمده است.
هوش مصنوعی: عشق تو برایم چالش بزرگی است؛ روح و جانم در حیرت و شیدایی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی عقل بوی عشق تو را استشمام کرد، همیشه مثل یک دیوانه شده که از خود بیخود است و هیچ عقلی ندارد.
هوش مصنوعی: در انتظار دیدار تو، عاشق در کوچههای تو قدم میزند و تا زانو در گل و لای است.
هوش مصنوعی: هر که در عشق تو خانه و آرامش دارد، در این دنیا و آن دنیا جایی برای او نیست.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی همیشه بر خود و احساساتش تسلط دارد، اما هر کسی که لحظهای از عشق تو غافل شود، در حقیقت از عشق خود نیز غافل است.
هوش مصنوعی: گفتهای چه چیزی از غمهایت به دست آوردهای؛ اما نمیتوان با کلام، آنچه که به خاطر درد و رنج به دست آوردهام را بیان کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که دلم گرفتار عشق تو شد، مانند پرندهای زخمی در خون خود افتادهام.
هوش مصنوعی: تو در دنیای عشق، به طور کامل معطل هستی و در حقیقت آنچه در دو جهان وجود دارد، به دستهای درخواستکنندگان وابسته است.
هوش مصنوعی: به منظور آرامش و راحتی دل عطار، کار سختی است و نیاز به تلاش زیادی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون ره سیمرغ راه مشکل است
پای من در سنگ گوهر در گل است
ترجمانی هرچه ما را در دل است
دستگیری هر که پایش در گل است
رنگی از حسن تو در روی گل است
وز لب لعلت خیالی در مل است
از خیال نرگس جادوی تو
در چمن ها چشم نرگس بر گل است
از نسیم صبح کی بیرون رود
[...]
عقل چون زائل شود خود غافل است
کی شناسد مر تو را این مشکل است
آن کرم خاصه که حکمش شامل است
وان وجود پادشاه عادل است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.