در دلم تا برق عشق او بجست
رونق بازار زهد من شکست
چون مرا میدید دل برخاسته
دل ز من بربود و درجانم نشست
خنجر خونریز او خونم بریخت
ناوک سر تیز او جانم بخست
آتش عشقش ز غیرت بر دلم
تاختن آورد همچون شیر مست
بانگ بر من زد که ای ناحق شناس
دل به ما ده چند باشی بتپرست
گر سر هستی ما داری تمام
در ره ما نیست گردان هرچه هست
هر که او در هستی ما نیست شد
دایم از ننگ وجود خویش رست
میندانی کز چه ماندی در حجاب
پردهٔ هستی تو ره بر تو بست
مرغ دل چون واقف اسرار گشت
میطپید از شوق چون ماهی بشست
بر امید این گهر در بحر عشق
غرقه شد وان گوهرش نامد به دست
آخر این نومیدی ای عطار چیست
تو نه ای مردانه همتای تو هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و تأثیر آن بر دل و وجود خود سخن میگوید. او بیان میکند که وقتی به عشق معشوقش پی برد، زهد و عبادت او تحت تأثیر عشق شکست. عشق معشوق مانند آتش بر دل او میتابد و او را دچار شوق و هیجان میکند. شاعر خطاب به خود میگوید که چرا به غیر از عشق معشوق، به چیز دیگری توجه دارد و همه چیز را باید در مسیر عشق قرار دهد. او از موانع و حجابهایی که عشق را از او دور کردهاند، گلایه میکند و در نهایت، به نومیدیاش از نبودن جوهر عشق و یاس از دستیابی به آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی عشق او در دلم جرقه زد، حال و هوای زهد و دینداریام از بین رفت.
هوش مصنوعی: وقتی او مرا میدید، قلبش به تپش میافتاد و دل من را میربود و در وجودم جا میگرفت.
هوش مصنوعی: دشنهی تیز او خونم را ریخت و تیرش جانم را گرفت.
هوش مصنوعی: آتش عشق او با شدتی چون شیر پر از مستی بر دل من هجوم آورد.
هوش مصنوعی: صدایی به من گفت که ای کسی که ناحق را میشناسی، دلات را به ما بسپار و دیگر بتپرستی نکن.
هوش مصنوعی: اگر شما وجود دارید و زندگی میکنید، همهچیز از آنِ شماست. در مسیر ما چیزی را بیهوده نچرخانید و هرچه که هست را در نظر بگیرید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی ما نقش ندارد، همیشه از عیب وجود خود رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که چه چیزی تو را در پردهٔ وجود از حقیقت دور کرده و مانع دیدن راه واقعیات گشته است.
هوش مصنوعی: دل همچون پرندهای آزاد از رازها و حقیقتهای درونی خود آگاه شده و از شوق و سرور به تپش در آمده است، انگار که ماهی در آب شور خود را شستشو میدهد.
هوش مصنوعی: شخصی با امید به رسیدن به چیز ارزشمندی در دریای عشق غرق شده است، اما آن چیز ارزشمند به دستش نمیرسد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چرا باید امیدواریت را از دست بدهی، وقتی که تو همتای مردان بزرگ و با ارادهای نیستی که در برابر مشکلات تسلیم شوند. به نوعی، باید قوت قلب داشته باشی و امید را حفظ کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردمصورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی
چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
گر تو را جز بتپرستی کار نیست
[...]
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
ساقیا در جام من ریز آب رز
زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
در جهان چون آب رز معلوم نیست
آتشی کز زلف ساقی دود است
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.