گرچه در عشق تو جان درباختیم
قیمت سودای تو نشناختیم
سالها بر مرکب فکرت مدام
در ره سودای تو میباختیم
خود تو در دل بودی و ما از غرور
یک نفس با تو نمیپرداختیم
چون بگستردی بساط داوری
پیش عشقت جان و دل درباختیم
بر دوعالم سرفرازی یافتیم
تا به سودای تو سر بفراختیم
آتش عشقت درآمد گرد دل
ما چو شمع از تف آن بگداختیم
بر امید وصل تو پروانهوار
خویشتن در آتشت انداختیم
گاه چون پروانهای میسوختیم
گاه با آن سوختن میساختیم
همچو عطار از جهان بردیم دست
تا نوای درد تو بنواختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و فداکاری برای معشوق است. شاعر به توصیف حالتی میپردازد که در آن جان و دل خود را در راه عشق میبازد و سالها در پی سودای معشوق میگذرد. با وجود اینکه معشوق همیشه در دلش بوده، اما از غرور نتوانسته به او بپردازد. شعر به احساس سوختن و فداکاری شمع و پروانه اشاره دارد، به طوری که در انتظار وصال معشوق، خود را در آتش عشق میاندازد. در نهایت، شاعر بیان میکند که از تعلقات دنیوی رها شده و تنها به نوای عشق میشنود.
هوش مصنوعی: هرچند که در عشق تو جان خود را فدای تو کردیم، اما ارزش و اهمیت عشق تو را درک نکردیم.
هوش مصنوعی: سالها با تلاش و تفکر مستمر، در مسیر رسیدن به آرزوی تو وقت و انرژی صرف کردیم.
هوش مصنوعی: تو همیشه در دل ما حضور داشتی، اما ما به خاطر تکبر و خودخواهیمان لحظهای با تو ارتباط برقرار نکردیم.
هوش مصنوعی: وقتی که محبت و عشق تو را گسترش دادی و شرایط قضاوت دربارهاش را فراهم کردی، جان و دل خود را فدای آن کردم.
هوش مصنوعی: ما در دنیا و آخرت عزت و سربلندی به دست آوردیم، تا برای عشق تو سر خود را خم کنیم و خود را فدای تو کنیم.
هوش مصنوعی: عشق تو همچون آتش به قلب ما نفوذ کرد و ما مانند شمعی که در اثر حرارت میذوب شود، از شدت این عشق ذوب شدیم.
هوش مصنوعی: به خاطر امید دیدار تو، مانند پروانه به سوی آتش روانه شدم و خود را در آتش عشق تو انداختم.
هوش مصنوعی: گاهی مانند پروانهای میسوختیم و گاهی با همین سوختن کنار میآمدیم و زندگی میکردیم.
هوش مصنوعی: مانند عطار، از دنیا کناره گرفتیم تا بتوانیم به صدای درد تو گوش بسپاریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه بدانستیم و نه بشناختیم
نه زمانی نیز دل پرداختیم
دوش عشق شمس دین می باختیم
سوی رفعت روح می افراختیم
در فراق روی آن معشوق جان
ماحضر با عشق او می ساختیم
در نثار عشق جان افزای او
[...]
ما ازو خود را برون انداختیم
تا به باکو روز و شب میتاختیم
قدر روز وصل تو نشناختیم
لاجرم جان و جهان درباختیم
چون شکر در آب و موم از آفتاب
در فراق روی تو بگداختیم
تا تو شمشیر جفا برداشتی
[...]
باز ساز عشق را بنواختیم
کشتی دل در محیط انداختیم
عاشقانه خلوت خالی دل
با خدای خویشتن پرداختیم
ما چو دریائیم و خلق امواج ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.