گنجور

 
عطار

از در جان درآی تا جانم

همچو پروانه بر تو افشانم

چون نماند از وجود من اثری

پس از آن حال خود نمی‌دانم

در حضور چنان وجود شگرف

چون نمانم به جمله من مانم

کی بود کی که پیش شمع رخت

بدهم جان و داد بستانم

آب چندان بریزم از دیده

کاتش روز حشر بنشانم

منم و نیم جان و چندان عشق

که نیاید دو کون چندانم

جان از آن بر لب آمد است مرا

تا به جانت فرو شود جانم

بند بندم اگر فرو بندی

روی از روی تو نگردانم

همچو عطار مست و جان بر دست

پیش تو ان‌یکاد می‌خوانم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵۶۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

آرزومند روی جانانم

برود زار زو همی جانم

آرزو را و درد دوری را

بجز از صبر چیست درمانم

همه چیزی همی توانم کرد

[...]

مسعود سعد سلمان

من که مسعود سعد سلمانم

در کف جود تو گروگانم

میزبانیست تازه روی سخات

من بر او عزیز مهمانم

به همه وقت بار شکر تو را

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

به صفت گر چه نقش بی جانم

به نگاری و عاشقی مانم

گه چو عشاق جفت صد ماتم

گه چو معشوق جفت صد جانم

به دور نگم چو روی و موی نگار

[...]

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

ره فراکار خود نمی‌دانم

غم من نیستت به غم زانم

عاشقم بر تو و همی دانی

فارغی از من و همی دانم

نکنی جز جفا که نشکیبی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

منم آنکس که عقل را جانم

منم آنکس که روح را مانم

دعوی فضل را چو معنایم

معنی عقل را چو برهانم

گلشن روح را چو صد برگم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه