از در جان درآی تا جانم
همچو پروانه بر تو افشانم
چون نماند از وجود من اثری
پس از آن حال خود نمیدانم
در حضور چنان وجود شگرف
چون نمانم به جمله من مانم
کی بود کی که پیش شمع رخت
بدهم جان و داد بستانم
آب چندان بریزم از دیده
کاتش روز حشر بنشانم
منم و نیم جان و چندان عشق
که نیاید دو کون چندانم
جان از آن بر لب آمد است مرا
تا به جانت فرو شود جانم
بند بندم اگر فرو بندی
روی از روی تو نگردانم
همچو عطار مست و جان بر دست
پیش تو انیکاد میخوانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق عمیق و سوزانی اشاره دارد که انسان به معشوق خود دارد. شاعر به احساسات و درد فراق اشاره میکند و بیان میکند که حاضر است جانش را فدای عشق کند. او از شمعی به عنوان نماد معشوق یاد میکند و بیان میکند که در حضور معشوق، بیخبر از خود در افکار و احساسات غرق میشود. عشق او چنان عمیق است که حتی اگر جانش به لب برسد، باز هم از معشوق رو نمیگرداند و در نهایت با شور و شوقی همانند عطار، در پی معشوقش دعا و طلب قرب میکند.
هوش مصنوعی: به سراغ قلب من بیا تا روح من مانند پروانه به دور تو بچرخد و خود را فدای تو کند.
هوش مصنوعی: زمانی که دیگر از وجود من هیچ نشانهای باقی نماند، نمیدانم که در آن حال چه احساسی خواهم داشت.
هوش مصنوعی: در برابر وجودی اینچنین بزرگ و شگفتانگیز چطور میتوانم خود را حفظ کنم؟ در همه حال، به خودم ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: چه کسی است که برای تماشای زیبایی تو، جان خود را فدای شمع وجودت کند و از تو محبت بگیرد؟
هوش مصنوعی: من به قدری اشک میریزم که بتوانم در روز قیامت آتش را فرو نشانم.
هوش مصنوعی: من تنها و با روحی ناتوان هستم و عشقی در قلبم دارم که اندازهای فراتر از دو جهان دارد.
هوش مصنوعی: حالتی در من پیش آمده که زندگیام به شدت تحت فشار است و به شدت تمایل دارم که جانم به تو وصل شود و در تو گم گردد.
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودم را هم محدود کنی، هرگز رویت را از من نخواهی گرفت.
هوش مصنوعی: مانند عطار، سرمست و با جان در دست، در مقابل تو این دعای «انکاد» را میخوانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آرزومند روی جانانم
برود زار زو همی جانم
آرزو را و درد دوری را
بجز از صبر چیست درمانم
همه چیزی همی توانم کرد
[...]
من که مسعود سعد سلمانم
در کف جود تو گروگانم
میزبانیست تازه روی سخات
من بر او عزیز مهمانم
به همه وقت بار شکر تو را
[...]
به صفت گر چه نقش بی جانم
به نگاری و عاشقی مانم
گه چو عشاق جفت صد ماتم
گه چو معشوق جفت صد جانم
به دور نگم چو روی و موی نگار
[...]
ره فراکار خود نمیدانم
غم من نیستت به غم زانم
عاشقم بر تو و همی دانی
فارغی از من و همی دانم
نکنی جز جفا که نشکیبی
[...]
منم آنکس که عقل را جانم
منم آنکس که روح را مانم
دعوی فضل را چو معنایم
معنی عقل را چو برهانم
گلشن روح را چو صد برگم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.