کجایی ساقیا می ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
میم در ده تهی دستم چه داری
که از خون جگر پر گشت جامم
چه میخواهی ز جانم ای سمن بر
که من بی روی تو خسته روانم
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت
تمامم کن که رندی ناتمامم
گهم زاهد همی خوانند و گه رند
من مسکین ندانم تا کدامم
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مردم چه مرد ننگ و نامم
ز من چو شمع تا یک ذره باقی است
نخواهد بود جز آتش مقامم
مرا جز سوختن کاری دگر نیست
بیا تا خوش بسوزم زانکه خامم
دل عطار مرغی دانه چین است
دریغ افتد چنین مرغی به دامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر (عطار) از ساقی درخواست میکند که مدام به او شراب دهد، زیرا او خود را غلام و بندهی محبوبش میداند. او به شدت عاشق است و از درد عشق رنج میبرد. شاعر با اشاره به تهیدستی و نیازش از ساقی میپرسد که چه چیزی در ده وجود دارد که میتواند به او آرامش دهد. او احساس میکند که در نبود محبوبش روانش خسته و بیقرار است.
شاعر همواره در تضاد بین زاهد و رند است و احساس میکند که هیچ کس نام او را نمیداند. او به دلیل عشق و وابستگیاش به محبوبش، خود را همچون شمعی میبیند که در حال سوختن است. او از عشقش میسوزد و تنها آرزویش این است که به نحوی خوش بسوزد، زیرا به زندگی بیمحبوبش راضی نیست. در انتها، او به دل خود، که شبیه به مرغی است که دانه میچیند، اشاره میکند و میگوید که او را به دام عشق گرفتار کردهاند.
هوش مصنوعی: ساقی، کجایی؟ مدام به من شراب بده، زیرا من جانم را برای تو فدای تو کردهام و خود را بنده تو میدانم.
هوش مصنوعی: در دل ضعف و فقر من، چه چیزی داری که تا این حد دلم را پر کرده و جام وجودم از غم و غصه پر شده است؟
هوش مصنوعی: ای گل خوشبو، چه چیزی از جان من میخواهی؟ چون من بدون دیدن چهره تو، سخت در رنج و ناراحتی هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که با عشق تو به من ضربه زدی، تمام وجودم را پر کن و مرا از این بیقراری نجات ده.
هوش مصنوعی: گاهی مرا زاهد مینامند و گاهی رند، اما من نادان و درماندهام و نمیدانم که کدام یک از اینها هستم.
هوش مصنوعی: کسی درباره من سخن نمیگوید، زیرا من از ننگ خود خجالتزدهام. حالا چه کسی میتواند بگوید که من چه فردی هستم؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که من وجود دارم، مانند شمعی خواهم سوخت و جز آتش و سوزش چیزی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: من هیچ کاری جز سوختن ندارم. بیا تا خوشی خود را در سوختن بگذرانم؛ زیرا هنوز ناپخته و خام هستم.
هوش مصنوعی: دل عطار مانند پرندهای است که دانهها را جستجو میکند. افسوس که چنین پرندهای به دام میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
همیشه سرخ روی و خویش کامم
سیه اسپم چنین و زرد نامم
ندانم تا من مسکین کدامم
ز محرومان و مقبولان چه نامم
شهش گفت این ادب از وی تمامم
ازان اوست خاصّه این غلامم
کجایی ساقیا درده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
می اندرده تهی دستم چه داری
که از خون جگر پر گشت جامم
ز ننگ من نگوید نام من کس
[...]
به زاری گفت فرهاد است نامم
در این حرفت که می بینی تمامم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.