چون من ز همه عالم ترسا بچهای دارم
دانم که ز ترسایی هرگز نبود عارم
تا زلف چو زنارش دیدم به کنار مه
پیوسته میان خود بربسته به زنارم
تا از شکن زلفش شد کشف مرا صد سر
برخاست ز پیش دل اقرارم و انکارم
هر لحظه به رغم من در زلف دهد تابی
با تاب چنان زلفی من تاب نمیآرم
چون از سر هر مویش صد فتنه فرو بارد
از هر مژه طوفانی چون ابر فروبارم
آن رفت که میآمد از دست مرا کاری
اکنون چو سر زلفش، از دست بشد کارم
هر شب ز فراق او چون شمع همی سوزم
واو بر صفت شمعی هر روز کشد زارم
گفتم به جز از عشوه چیزی نفروشی تو
بفروخت جهان بر من زیرا که خریدارم
نه در صف درویشی شایستهٔ آن ماهم
نه در ره ترسایی اهلیت او دارم
نه مرد مناجاتم نه رند خراباتم
نه محرم محرابم نه در خور خمارم
نه مؤمن توحیدم نه مشرک تقلیدم
نه منکر تحقیقم نه واقف اسرارم
از بس که چو کرم قز بر خویش تنم پرده
پیوسته چو کردم قز در پردهٔ پندارم
از زحمت عطارم بندی است قوی در ره
کو کس که کند فارغ از زحمت عطارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر expresses احساسات عمیق عاشقانه و درگیریهای درونی او است. او خود را فردی ترسایی میداند که به عشق و زیبایی زلف محبوبش وابسته است. با توصیف زلف محبوب و تاثیرات آن بر دل و روان خود، نشان میدهد که نمیتواند از عواطفش فرار کند. شاعر از فراق او و درد سوزان آن صحبت میکند و میگوید که از هیچیک از قالبهای موجود در زندگی از جمله درویشی یا نمازخوانی گرفته تا عشق و وجدان، دردی ندارد. در نهایت، او به زحمت عطار اشاره میکند که نمیتواند از آن راحتی یابد و نشاندهنده وابستگی عمیق او به عشق است.
هوش مصنوعی: من از تمام دنیا بندهای ساده و خالص دارم و میدانم که از سادگی و خلوص هرگز شرمنده نخواهم بود.
هوش مصنوعی: زمانی که زلف زیبای او را در کنار ماه دیدم، به طور وابسته و گرهخورده، دل به او دادم.
هوش مصنوعی: وقتی از گیسوی او پردهبرداری شد، قلبم به شدت از احساسات مختلف پر شد و هر لحظه بین اعتراف و انکار در تردید بودم.
هوش مصنوعی: هر لحظه به رغم میل من، زلفی که دارد تاب و سر و شکلی خاص، تابی میدهد که من هرگز نمیتوانم تاب بیاورم.
هوش مصنوعی: هر بلندی و زیبایی او سرشار از جذابیت و فتنه است، به طوری که از هر یک از موهایش هیجان و آشوبی به وجود میآید و از هر مژهاش طوفان و بارانی مانند ابر سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: آن شخصی که مرتب به سوی من میآمد، اکنون رفته است و کاری از دست من برنمیآید؛ حالا مثل موهایش، کارم هم از دست رفت.
هوش مصنوعی: هر شب از دلتنگی او مانند شمعی میسوزم و او نیز مانند شمعی، روزها باعث میشود که برایش درد بکشم.
هوش مصنوعی: گفتم تو هیچ چیزی جز زیبایی و عشوه نفروش، اما او تمام جهان را به من فروخت چون من خریدار آن بودم.
هوش مصنوعی: نه در مقام درویشی به اندازهای که شایستهام هستم، و نه در مسیر ترسایی، توانایی و لیاقتی برای آن ندارم.
هوش مصنوعی: من نه اهل دعا و مناجات هستم، نه آدمی متمرد و سرخوش از شراب. نه در جایگاه عبادت قرار دارم و نه حالتی دارم که درخور این مستی باشد.
هوش مصنوعی: من نه ایمانم به توحید است و نه به تقلید از دیگران؛ نه من حقیقت را انکار میکنم و نه به رازها آگاهی دارم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مثل کرم ابریشم در درون خودم محبوس شدهام، آنقدر در فکر و خیال خودم غرق شدهام که دیگر بیرون آمدن از این وضعیت برایم سخت شده است.
هوش مصنوعی: کسی که بخواهد به آسانی از زحمات و تلاشهای من بهرهبرداری کند، باید بداند که من به تلاشهایم ادامه میدهم و از سختیها دور نمیشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم
آیینه نخواهد دم ای وای ز گفتارم
در آب تو را بینم در آب زنم دستی
هم تیره شود آبم هم تیره شود کارم
ای دوست میان ما ای دوست نمیگنجد
[...]
دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم
اغیار نمی خواهم، من شیفته یارم
گویند که: در عشقش صد جان بجوی باشد
گر کار بجان آید، والله که خریدارم
فردا که قیامت بو، هرکس بر کس میشو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.