پشتا پشت است با تو کارم
تو فارغ و من در انتظارم
ای موی میان بیا و یکدم
سر نه چو سرشک در کنارم
دیری است که با توام قراری است
زان بی تو همیشه بی قرارم
خون میگریم که قلب افتاد
در عشق تو نقد اختیارم
ای صد شادی به روزگارت
برده است غم تو روزگارم
تا یک نفسم ز عمر باقی است
بیرون ز غم تو نیست کارم
با حلقهٔ بی شمار زلفت
از حد بیرون شمار دارم
گر زیر و زبر شود دو عالم
با زلف تو کی رسد شمارم
دل میخواهی ز بی دلی تو
ای کاش بجاستی هزارم
تا چون غم تو ز دور آید
من پیش غم تو جان سپارم
شادی نرسد ز تو به عطار
غم بس بود از تو یادگارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و انتظارش برای معشوق سخن میگوید. او در حالی که معشوق بیپرواست و فارغ از او زندگی میکند، در انتظار اوست و به شدت دلتنگی و بیقراری را احساس میکند. شاعر به زیباییهای معشوق و تأثیر غم او بر زندگیاش اشاره میکند و میگوید که حتی اگر تمام دنیا به هم بریزد، عشق او برایش مهمترین چیز است. او آرزو دارد که معشوق همیشه در کنارش باشد تا بتواند از غم دوریاش رهایی یابد و جانش را برای او فدای کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که غم معشوق، یادگاری است که نتوانسته است فراموش کند.
هوش مصنوعی: من با تو مشغول کار هستم، در حالی که تو بیخیال و ساکتی و من در حال انتظارم.
هوش مصنوعی: ای موهای زیبای تو، بیا و یک لحظه سر خود را بر شانهام بگذار، مانند اشکی که در کنارم نشسته است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که من و تو به نوعی توافق کردهایم، اما از آنجا که تو در کنارم نیستی، همواره دلم آرامش ندارد و بیقرارم.
هوش مصنوعی: من از شدت عشق به تو اشک میریزم، چون دلم در این راه به تو وابسته شده و تمام تصمیماتم در این عشق خلاصه شده است.
هوش مصنوعی: ای شادیهای بسیار، غم تو باعث شده که روزگار من را به سختی بکشاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حتی یک نفس از عمرم باقی است، هیچ کاری جز غم تو ندارم.
هوش مصنوعی: من با حلقههای بیشمار موهای تو، پاسخهایی دارم که از حد فراتر میرود.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر زلف تو، دو عالم بر هم بریزد و تغییر کند، آیا میتوانم شمارش کنم؟
هوش مصنوعی: اگر دل تو را میخواست، ای کاش که هزار بار دیگر زنده میشدم.
هوش مصنوعی: وقتی غم تو از دور برطرف شود، من آمادهام تا جانم را در برابر غم تو فدای کنم.
هوش مصنوعی: شادی از جانب تو به عطار نمیرسد، غم کافی است که از تو به یادگار دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
زیرا که به روزگار پیری
جز شکر تو نیست غمگسارم
جز گفتن شعر زهد و طاعت
[...]
از خواجه مظفر کریوه
امروز هزار شکر دارم
غافل نیم و یکان یکان من
بر خود شب و روز می شمارم
سر جمله آن به طبع و خاطر
[...]
الحق نه دروغ سخت زارم
تا فتنهٔ آن بت عیارم
من پار شراب وصل خوردم
امسال هنوز در خمارم
صاحب سر درد و رنج گشتم
[...]
سودا زده فراق یارم
بازیچه دست روزگارم
ناچیده گلی ز گلبن وصل
صد گونه نهاده هجر خارم
بی آنکه شراب وصل خوردم
[...]
زان دو لب چون عقیق یارم
از دیده همی عقیق بارم
کارست مرا عقیق باری
تا عشق عقیق اوست کارم
کردست سرشک من عقیقین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.