تا عشق تو را به جان ربودم
بی درد تو یک نفس نبودم
از روز ازل هنوز مستم
وز شوق الست در سجودم
گفتی که جمال خود نمایم
این خود ز کمال تو شنودم
در آتش هجر انتظارم
میسازم و سوخت این وجودم
بی لطف تو بوی خوش ندارم
گر جمله گلاب و مشک و عودم
از بوی جگر که میگدازم
بر اوج فلک رسید دودم
مفتاح هدایتم تو دادی
آنگه در اهلیت گشودم
در عشق تو یافتم سعادت
صد باره درون خود زدودم
نامم ز تو زان شده است عطار
کز حسن تو عارفی نمودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق عمیقش به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که در absence از معشوق، حتی یک لحظه نیز آرامش نداشته است. او از مستی و شوقی که از ابتدای خلقت دارد میگوید و اینکه در آتش دوری معشوق میسوزد. شاعر تأکید میکند که تمامی زیباییها و خوشبوها در غیاب محبت معشوق بیمعنا هستند. او در این عشق، کلید هدایت و سعادت را یافته و برای رسیدن به کمال و عشق راستین، خود را چندین بار پاک کرده است. در پایان، نام خود را به عشق و زیبایی معشوق نسبت میدهد، که در آن به مقام عرفان رسیده است.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو در عمق وجودم نفوذ کرد، هیچگاه بدون درد و رنج تو را احساس نکردم.
هوش مصنوعی: از آغاز روزگار تا به امروز همچنان در حال شادی و سرمستی هستم و به خاطر عشق و احساس خود در حال سجده و عبادت هستم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که زیباییام را به نمایش بگذارم، این سخن را از کمال تو دریافتم.
هوش مصنوعی: در آتش جدایی منتظر میمانم و وجودم در این حال میسوزد.
هوش مصنوعی: بدون محبت و kindness تو، حتی اگر همه عطرهای خوشبو را داشته باشم، باز هم بویی خوش ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی بوی جگر به مشامم میرسد، احساس میکنم که بسیار بالا و در اوج آسمان قرار دارم و دود من به آسمان میرود.
هوش مصنوعی: تو کلید هدایت را به من دادی و من با آن درهای دانایی را گشودم.
هوش مصنوعی: در عشق تو، بارها به خوشبختی دست یافتم و درونم را از هر چیزی خالی کردم.
هوش مصنوعی: نام من به خاطر تو عطار شده است، زیرا زیبایی تو باعث شده که من عارفی شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زین پیش نشاطی آزمودم
امروز نه آنکسم که بودم
تا عشق تو سوخت همچو عودم
یک ذره نماند از وجودم
تا بگذشتی چو باد بر من
بر خاک فتاده در سجودم
یک لحظه ز تو نمیشکیبم
[...]
تا عشق تو سوخت همچو عودم
یک عقده نماند از وجودم
گه باروی چرخ رخنه کردم
گه سکه آفتاب سودم
چون مه پی آفتاب رفتم
[...]
من با تو نه مرد پنجه بودم
افکندم و مردی آزمودم
دیدم دل خاص و عام بردی
من نیز دلاوری نمودم
در حلقه کارزارم انداخت
[...]
بگداخت، ز سوز دل، وجودم
وز اوج فلک، گذشت دودم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.